ریان: چرا اینجوری نگام میکنی؟ 🥰 میران: خداروشکر که کنارمی ریان 👥 خداروشکر که زن منی 👰🏻♀ وگرنه من راهم رو گم میکردم 🐾 نمیتونستم از پس این همه مشکل بربیام 🧨 خداروشکر که هستی 🌤
یامان: فرایه من میرم به دور دستها 🏝 دیگه برنمیگردم... اینطوری برای جفتمون بهتره نه؟ 😭 فرایه: آره یامان: چیزایی که بینمون بود هم دیگه اهمیتی نداره، دیگه دعوایی نیست تموم شد! خیالت راحت... 🤌🏼 من همش تورو به عنوان یه دختر با موی بافته شده و کفش قرمز به یاد میارم 👠 توهم منو به عنوان پسری که آویزون میله آهنی شده بود به یاد بیار 💆🏻♂ پاک ترین حالمون رو :)