دلم کمی خدا میخواهد

#کتاب
Channel
Logo of the Telegram channel دلم کمی خدا میخواهد
@deltangie_khodaPromote
462
subscribers
14.9K
photos
7.73K
videos
1.69K
links
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم... خدا کسی که از آن سخت می‌ هراسی نیست🤗🌱 کپی حلال است🌹 🔹️مدیریت:👇 @Someone_is_alive •[کانالمون تو سروش هم با همین اسم ايجاد شده]•
میترسم بیایی و آماده نباشم
آن زمان از اعماق وجود خواهم سوخت و زار زد
پس مرا از خواب بیدار کن و خودت را بر من بشناسان 🥲✋🏻
آقا #صاحب_الزمانم

دوستان در این کانال که منتصب به امام زمان عج الله تعالے است
و نیت شده اینست که فقط کار کنیم برای اهبیلت اطهر و علی الخصوص برای تنها ترین فرد عالم امام زمان |عج|

پس من و تو کنار حضرت بایستم و یاری از یاورانش باشیم در این کانال
جمع سربازان بقیة الله ست
واگر میخواید برای سربازی آماده شوید منتظریم شما هم بیاید
و مطالب های زیبا به دست ✍🏻
# محب_اهلبیت
و #مدافع
#کتاب_امام_زمان
و پاسخ به سوالات مهدوی شما هستیم
پس تشریف بیارید تا سرباز ۳۱۳ باشیم بسم الله منتظرتون هستیم 👊🏻:)

| دعا برای فرج امام زمان یادت نره سرباز |
https://t.center/Man_Ra_Bepazir_313
#تلنگر☝️🏻🌸

روزے به آیت‌الله بهجت(ره)گفتند:
کتابی در زمینه‌ی #اخلاق معرفی کنید!
📜
ایشان فرمودند:
لازم نیست یک #کتاب باشد,یک کلمه کافیست که بـدانی:
#خدا مےبیند…! •💡

#التماس_تفکر🌙✋🏽

🧡❚࣪˖◆ ˖ دلم کمی خدا می خواهد
🍃@deltangie_khoda
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگه آدم متعصبی هستی این ویدیو رو نبین👇

همیشه حقیقت رو بهت چپه گفتن تا به نفع خودشون ازت سو استفاده کنن
حواست باشه رفیق اگه به تعصابتت پایبندی این ور قضیه رو هم ببین که پیامبرامون چه افراد پر قدرت و صاحب منصبی بودن و با ثروتی که داشتن میتونستن خیلیارو کمک کنن
و دین رو تبليغ کنن

#تلنگر
#آگاهی
#روانشناسی
#کتاب
#تفکر
#ثروت
#موفقیت_فردی

🌟🎭›↶ دلم کمی خدا می خواهد
🌟🎭›↷@deltangie_khoda
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

جمله ضدها به ضد پیدا بود
چون که حق را نیست ضد پنهان بود...

_________________________
#اردشیر_رستمی #خدا #مولانا #شعر #حق #کتاب_باز #حرف_حق #پنهان #زیبا #دیالوگ_ماندگار #شعرناب #مولوی #آشکار

‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷

╭━══━⊰❀❀⊱━══━╮
@deltangie_khoda
╰━══━⊰❀❀⊱━══━╯




🌷قرآن میگوید که خدا بر تمام این"جهان هستی"مسلط است و هیچ چیزی دور از علم خدا نیست.😇
هر برگی که می افتد🍃
هر صوتی که بلند میشود
هر حرکتی که شکل میگیرد.

در نهان خاک یا در اوج افلاک🍃

حالات مردگان در برزخ و
همزمان وضعیت یک نوزاد در حال تولد🎀

خدا از غم های تو هم آگاه است.🙂😇

از تردیدهایت

از همه ی احساساتی که در تو جمع است...

خدا،همه ی تو را میبیند رفیق! 😉😇

💠وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ کِتابٍ مُبينٍ(سوره مبارکه انعام/59)💠

🌺" و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست ، کسی جز او بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکی و دریاست همه را می داند و هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر آنکه او آگاه است و نه هیچ دانه ای در زیر تاریکی های زمین و نه هیچ تر و خشکی ، جز آنکه در کتابی مبین مسطور است"🌺

📚منبع:
#کتاب_نامه_های_یواشکی
#از_سیده_زهرا_برقعی


#خدایا_باورت_دارم😍
#میدونم_هر_موقع_حالم
#گرفته_ست_کمکم_میکنی😇


دلم کمی خدا می خواهد.
🅹🅾🅸🅽
▇▇▇▇▇┅═•❥•❥•❥•❥ @deltangie_khoda
#فقط یاد خودت؛همین و بس 😉😌

#کتاب_آسمونیمون_رعد_28

♏️ @deltangie_khoda
#همراهان گرامی به زودی #کتاب_من_زنده_ام به قلم سرکار #خانم_معصومه_اباد در کانال گذاشته میشه
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صد‌و_پنجم

قسمت آخر

نجوای جبرئیل امین علیه السلام :

چهل قبر مشابه! چهل قبر همسان! و انسانها بعضی واله و سرگشته، برخی متعجب و حیران، عده‌ای مغبون و شکست خورده، گروهی از خشم و غضب، کف به لب آورده و معدودی از خواب پریده و هشیار شده.
عمر گفت:
- نشد، اینطور نمی‌شود، نبش قبر خواهیم کرد، همه‌ی قبرها را خواهیم شکافت، جنازه‌ی دختر پیامبر را پیدا خواهیم کرد، بر او نماز خواهیم خواند و دوباره... خبر به علی رسید.
همان علی که تو گاهی از حلم و سکوت و صبوری‌اش در شگفت و گاهی گلایه‌مند می‌شدی، از جا برخاست، همان قبای زرد رزمش را بر تن کرد، همان پیشانی بند جهاد را بر پرپیشانی بست، شمشیری را که به مصلحت در غلاف فشرده بود، بیرون کشید و به سمت بقیع راه افتاد.
تو به یقین دیدی و بر خود بالیدی اما کاش بر روی زمین بودی و می‌دیدی که چگونه زمین از صلابت گامهای علی می‌لرزد.
وقتی به بقیع رسید، بر بالای بلندی ایستاد- صورتش از خشم، گداخته و رگهای گردنش متورم شده بود- فریاد کشید:
- وای اگر دست کسی به این قبرها بخورد، همه‌تان را از لب تیغ خواهم گذارند.
عمر گفت:
- ای ابوالحسین بخدا نبش قبر خواهیم کرد و بر جنازه‌ی فاطمه نماز خواهیم خواند. علی از بلندی حلم فرود آمد، دست در کمر بند عمر برد، او را از جا کند و بر زمین افکند، پا بر سینه‌اش نهاد و گفت:
- یا بن السوداء! اگر دیدی از حقم صرفنظر کردم، از مثل تو نترسیدم، ترسیدم که مردم از اصل دین برگردند، مامور به سکوت بودم، اما در مورد قبر و وصیت فاطمه نه، سکوت نمی‌کنم، قسم بخدایی که جان علی در دست اوست اگر دستی به سوی قبرها دراز شود، آن دست به بدن باز نخواهد گشت، زمین را از خونتان رنگین می‌کنم.
عمر به التماس افتاد و ابوبکر گفت:
ای ابوالحسن ترا به حق خدا و پیامبرش از او دست بردار، ما کاری که تو نپسندی نمی‌کنیم.
علی، شوی با صلابت تو رهایشان کرد و آنها سر افکنده به لانه‌هایشان برگستند و کودکانی که در آنجا بودند چیزهایی را فهمیدند که پیش از آن نمی‌دانستند...
راستی این صدا، صدای پای علی است. آرام و متین اما خسته و غمگین. از این پس علی فقط در محمل شب با تو راز و نیاز می‌کند.
من لب ببندم از سخن گفتن تا علی بال بگشاید بر روی مزار تو.
این تو و این علی و این نگاه همیشه مشتاق من...

والسلام شد تمام...

السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

خیلی التماس دعا از همگی شما خوبان
برای ظهور مولامون مهدی فاطمه (عج) دعا کنیم ان شاء الله خدا به حرمت بی بی دو عالم حاجت روامان کنه.

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صدو_چهارم

نجوای جبرئیل امین علیه السلام :

من سوختم وقتی در خانه خدا، در خانه قرآن، در خانه‌ی نجات، در خانه تو به آتش کشیده شد.
من در خود شکستم وقتی در بر پهلوی تو شکسته شد.
وقتی تو فضه را صدا زدی، انسانیت از جنین هستی سقوط کرد.
خون جلوی چشمان مرا گرفت وقتی گل میخ‌های در، از سینه‌ی تو خونین و شرم‌آگین درآمد.
من از خشم کبود شدم وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد.
من معطل و بی‌فلسفه ماندم وقتی زمین ملک تو غصب شد.
اشک در چشمان من حلقه زد وقتی سیلی با صورت تو آشنا شد.
من به بن‌بست رسیدم وقتی اهانت و توهین به خانه‌ی تو راه یافت.
و... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتی آوند حیات تو قطع شد.
دیشب که علی تو را غسل می‌داد وقتی اشک‌های جانسوز او را دیدم، وقتی ضجه‌های حسن و حسین را شنیدم، وقتی مو پریشان کردن و صورت خراشیدن زینب و ام‌کلثوم را دیدم دیگر تاب نیاوردم، نه من، که کائنات بی‌تاب شد و چیزی نمانده بود که من فرو بریزم و زمین از هم بپاشد و کائنات سقوط کند.
تنها یک چیز، آفرینش را بر جا نگاه داشت، و آن تکیه‌ی علی بود بر عمود خیمه‌ی، ستون خانه‌ی تو.
علی سرش را گذاشته بود بر دیوار خانه‌ی تو و زار زار می‌گریست.
این اگر چه اوج بی‌تابی علی بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و کائنات را استقرار داد.
چه شبی بود دیشب! سنگینی بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظه‌ی حیات، بر پشت من سنگینی می‌کند. همچنانکه این قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را می‌شکند.
از علی خواستی- مظلومانه و متواضعانه- که ترا شبانه دفن کند و مقبره‌ات را از چشم همگان مخفی بدارد.
می‌خواستی به دشمنانت بگویی دود این آتش ظلمی که شما برافروخته‌اید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ می‌رود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دردانه‌ی خدا، محروم می‌ماند. چه سند مظلومیت جاودانه‌ای! و چه انتقام کریمانه‌ای!
دل من به راستی خنک شد وقتی که صبح، دشمنان تو با چهل قبر مشابه در بقیع‌مواجه شدند و نتوانستند بفهمند که مدفن دختر پیامبر کجاست.
من شاهد بودم که در زمان حیاتت آمدند برای دغلکاری و نیرنگ بازی اما تو مجال ندادی و آنها باقی مکر و سیاست را گذاشته بودند برای بعد از وفات و تو آن نقشه را هم نقش بر آب کردی.
اما همیشه خشک و تر با هم می‌سوزند، مومنانو و مریدان آینده‌ی توونیز اشک حسرت خواهند ریخت، گم کرده خواهند داشت و در فراق مزار تو خواهند گداخت.
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
دلم کمی خدا میخواهد
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صدو_دوم #نجوای_جبرئیل امین علیه السلام : مساله، مساله‌ی کوچکی نبود، خلایق همیشه بر روی زمین به دنبال خدایی ملموس و محسوس می‌گشتند، بت را نه به این دلیل می‌ساختند و می‌پرستیدند که او را خدا…
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صدو_سوم

نجوای جبرئیل امین علیه السلام :

من تصور می‌کردم وقتی شما بیائید خلایق شما را بر سر دست خواهند گرفت، بر روی چشم خواهند گذاشت، دلهایشان را منزل محبت شما خواهند کرد، سایه‌تان سجود خواهند برد، از بوی حضور شما مست خواهند شد، خاک پایتان را توتیای چشم خواهند کرد، کمر خواهند بست به خدمت شما، چشم خواهند دوقت به لب‌های شما تا فرمان را نیامده بر چشم بگذارند و خواسته را نگفته اجابت کنند.
همه مقیم کوی شما خواهند شد و دنبال وسیله برای تقرب خواهند گشت.
من که دیده بودم یک نفر با خاک پای مادیان جبرئیل، دست در کار خلقت برد، خیال می‌کردم خلایق از گرد پای شما بال خواهند ساخت، از من خواهند گذشت و به معراج خواهند رفت.
چه سفیه بودند این خلایق، چه نادان بودند این مردم! چه می‌خواستند که در محضر شما نمی‌یافتند؟! چه می‌جستند که در شما پیدا نمی‌کردند؟! دنیا می‌خواستند شما بودید، آخرت می‌خواستند شما بودید، معرفت می‌خواستند شما بودید. علم می‌خواستند شما بودید، معرفت می‌خواستند شما بودید، بهشت می‌خواستند شما بودید، حتی اگر مال و منال و شهرت و قدرت می‌خواستند، باز مخزن و گنجینه‌اش در دست شما بود.

چرا جفا کردند؟! چرا سر برتافتند؟! چرا عصیان کردند؟ به کجا می‌خواستند بروند؟!
چه می‌شد اگر ابوجهل و ابولهب و ابوبکر هم، راه ابوذر را می‌رفتند؟! من و کل کائنات، موظف شدیم، سلمان را به خاطر ارادتش به شما خدمت کنیم. گرامی بداریم، عزیز بشمریم، چه می‌شد اگر بقیه هم پا جای پای سلمان می‌گذاشتند. پا جای پای سلمان نگذاشتند، ولی چرا دشمنی کردند
چرا کینه ورزیدند، چرا رذالت کردند؟ من که از ابتدای خلقت، عشقم به این بود که آسمان مدینه بشوم گاهی از شدت خشم به خود می‌لرزیدم، صدای سایش دندانهایم را اگر گوش هوشی بود، به یقین می‌شنید، گاهی تاسف می‌خوردم، گاهی حسرت می‌کشیدم، گاهی گریه می‌کردم، گاهی کبود می‌شدم، گاهی اشک می‌ریختم، گاهی ضجه می‌زدم، گاهی خون می‌خوردم و گاهی خود را ملامت می‌کردم، من از کجا می‌دانستم که باید شاهد اینهمه مصیبت باشم؟!

ان شاءالله ادامه دارد...

السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ


✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صدو_دوم

#نجوای_جبرئیل امین علیه السلام :

مساله، مساله‌ی کوچکی نبود، خلایق همیشه بر روی زمین به دنبال خدایی ملموس و محسوس می‌گشتند، بت را نه به این دلیل می‌ساختند و می‌پرستیدند که او را خدا می‌دانستند، بت را می‌خواستند به عنوان جلوه‌ای محسوس از خدا بر روی زمین، بت‌ها را به عنوان شفعائی در نزد خدا تصور می‌کردند. آنها را واسطه‌ی میان خود و خدا می‌پنداشتند.
به بت می‌گفتند آنچه را که از خدا می‌خواستند، طلب باران، طلب بخشش، طلب وسعت، طلب... می‌خواستند مجرایی باشد که همه‌ی خواسته‌ها و طلب‌ها، از آن طریق مطمئن، به سوی خدا صعود کند.
بت‌ها تجسم کاذب این نیاز بودند و خدا می‌خواست کسانی را به زمین هدیه کند که تجسم صادق این درخواست باشند. محبوبی ملموس و محسوس باشند، دستگیر مردم باشند برای رفتن به سوی او و خلاصه، چیزی باشند میان مردم و خدا، برتر از مردم، پایین‌تر از خدا. و تو ای فاطمه و پدر و شوی و فرزندان تو چنین بودید.
و لَها جَلالٌ لَیْسَ فَوْقَ جَلالُها اِلّا جَلالُ اللَّه جَلَّ جَلالُه وَ لَها نَوالٌ لَیْسَ فَوْقَ نَوالِها اِلّا نَوالُ اللَّهَ عَمَّ نَواله.
فاطمه را جلال و جبروت و عظمتی است که برتر از او هیچ جلالی نیست مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و کرمی است که برتر از او هیچ نوال( عطا و بخشش) و کرامتی نیست مگر نوال خداوند، عم نواله.
پس ما حق داشتیم چشم انتظار آمدن شما و کنجکاو کیفیت برخورد مردم با شما باشیم.
وقتی پدرت زمین را به تولد خود مزین کرد، من از میان تمام خلایق، نگاه و چشم توجهم فقط به او شد.

هرگاه آفتاب، جسم لطیفش را می‌آزرد، ابری را سایبان او می‌ساختم. هر گاه سرما آزارش می‌داد، شعله‌ی خورشید را زیاد می‌کردم، اگر شبانه راه می‌پیمود، دامن مهتاب را پیش رویش می‌گستردم و فانوس ستاره را نزدیکتر می‌بردم که مبادا سنگی پای رسالتش را بیازارد.
اما... اما من یکی که در خود شکستم وقتی دیدم با او به قدر او رفتار نمی‌شود، و نه به منزلت او که حتی به شان یک انسان عادی و معمولی هم با او برخورد نمی‌شود. انسان معمولی تمسخر نمی‌گردد، متهم به جنون نمی‌شود، با او کینه و عداوت و دشمنی نمی‌ورزند، اما با او کردند.
او را ساحر و مجنون خواندند، با او دشمنی ورزیدند، با او جنگیدند، بر سر او خاکستر کینه ریختند.
پیشانی‌اش را آزردند. دندانش را شکستند، محصور شعب ابی‌طالبش کردند و...
و من... من آسمان، من بی‌جان، من سایه‌بان، من دیده‌بان، خون دل می‌خوردم و در خود مچاله می‌شدم، وقتی که می‌دیدم با مقصود خلقت، با مخاطب
«لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک»، با رمز «انّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمُون»، با آدم تمام، با انسان کامل، با عقل کل، اینچنین جاهلانه و کافرانه بر خورد می‌شود.
و... بعد از او با تو، دردانه‌ی خداوند.

ان شاءالله ادامه دارد....

السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
دلم کمی خدا میخواهد
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صد نجوای حضرت علی علیه السلام: اگر بمانم، به دشمن چه بگویم؟ که قبر فاطمه اینجاست؟! نه می‌روم ولی: نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ یالَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرْات پرنده‌ی جانم زندانی…
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صدو_یکم

#نجوای_جبرئیل:

از ابتدای خلقتم چشم انتظار آمدنت بودم. خدا مرا که می‌آفرید و زمین و خورشید و ماه و بر و بحر را، اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز به طفیلی آفرینش پنج تن است که محور آن پنج تن زهرا است.
یا مَلائِکَتی وَ سُکّانَ سَماواتی اعْلَمُوا اَنّی ما خَلَقْتَ سَماءً مَبْنیّه وَ لا اَرْضاً مَدْحیّه وَ لا قَمَراً مُنیراً وَ لا شَمْساً مُضیئه وَ لا فلکاً یَدُور وَ لا بَحْراً یَجْری وَ لا فَلَکاً یَسْری اَلّا فی مَحَبّة هوُلاءِ الْخَمْسه.
اگر به خاطر اینها نبود من دست به کار خلقت نمی‌شدم، آفرینش را رقم نمی‌زدم، بر اندام عدم لباس هستی نمی‌پوشاندم.
اگر به خاطر این پنج تن نبود، آفرینش به تکوینش نمی‌ارزید.
این پنج تن عبارتند از فاطمه و پدر او، فاطمه و شوی او و فاطمه و پسران او.
نه تنها من آسمان، که خورشید و ماه نیز، که ستارگان و افلاک نیز، که بر و بحر نیز چشم انتظار آمدنت بودند.
همه غرق این سؤال و مات این کنجکاوی بودیم که این فاطمه کیست که اینقدر عزیز خداوند است و حتی حساب و کتاب خدواند بسته به شاهین محبت و رضایت اوست.
وقتی آدم از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، شما تنها وسیله‌ی نجات او شدید و نامهای شما، اسماء حسنای سوگندنامه‌ی او. و ما بیش از پیش قدر منزلت شما را در پیش خداوند دریافتیم و به همان میزان متحیرتر و مبهوت‌تر شدیم در شکوه و عظمت وجود شما.
وقتی نوح در پس آن و انفسای طوفان و سیل، با استعانت از نام شما بر خشکی فرود آمد همه یکصدا گفتیم رازی است به سنگینی خلقت و رمزی به پیچیدگی آفرینش در این نامهای مبارک، اما چه راز و رمزی؟!
این انتظار، قرن به قرن، سال به سال، ماه به ماه، روز به روز و لحظه به لحظه گسترش یافت و در بستر آن، سوالی غریب شروع به رشد و نمو کرد تا آنجا که این سئوال انتظار پا به پای هم، دست به کار سوزاندن جان و مچاله کردن دل شدند.
⁉️سؤال این بود که:
این فاطمه با این شخصیت، با این عظمت، با این جلال و جبروت، با این قرب و منزلت وقتی پا به عرصه‌ی زمین بگذارد، چه خواهد شد؟
چه طوفانی به وقوع خواهد پیوست، چه معجزه‌ای رخ خواهد شد؟ چه طوفانی به وقوع خواهد پیوست، چه معجزه‌ای رخ خواهد داد و خلایق او چگونه برخورد خواهند کرد؟!
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_صد

نجوای حضرت علی علیه السلام:

اگر بمانم، به دشمن چه بگویم؟ که قبر فاطمه اینجاست؟!
نه می‌روم ولی:
نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ
یالَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرْات
پرنده‌ی جانم زندانی این آشیان تن شده است، ای کاش جان نیز همراه این ناله‌های جگر سوز درمی‌آمد.
بعد از تو زندگی بی‌معنی است، حیات بی‌روح است و دنیا خالی است و من فقط گریه‌ام از این است که مبادا عمرم طولانی شود.
زندگی‌ام ادامه بیاید.
فشار زندگی پس از تو بر من سنگین است و کسی که چنین باری بر دوش دلی دارد، روی خوشی نمی‌بیند. من چگونه ترا که پدر مهربانی‌هایم بودی فراموش کنم، انگار من شده‌ام مامور زنده کردن آنهمه غصه‌هایم.
میان هر دو یار، روزی فرقتی هست، اما هیچ چیز به قدر جدایی تحملش مشکل نیست. هر چیز جز فراق، تحملش آسان است. اینکه من بلافاصله بعد از محمد، فاطمه را از دست داده‌ام، خود دلیل بر این است که دوستی دوام ندارد.
فاطمه جان! چطور بگویم؟ فراق تو سخت است، سخت‌ترین است، تاب آوردنی نیست.
تحمل کردنی نیست. کارم شده است گریه حسرت آمیز و شیون حزن انگیز، گریه برای دوستی که خود به بهترین راه پا گذاشت و مرا تنها گذاشت.
ای اشک همیشه ببار! ای چشم هماره همراهی کن که غم از دست دادن دوست، غم یکی دو روز نیست، غم جاودانه است.
دوستی که هیچکس جای او را در قلبم پر نمی‌کند، یاری که هیچ دیاری به قدر او عشقم را معطوف خود نمی‌کند، یاری که از پیش چشم و کنار جسم رفته است اما از درون قلبم هرگز.
فاطمه جان! عزیز دلم! چه سود که در کنار قبر تو نازنین بایستم، به تو سلام کنم و با تو سخن بگویم وقتی پاسخی از تو نمی‌شنوم.
چه شده است ترا فاطمه جان که پاسخ نمی‌دهی؟ آیا سنت دوستی را فراموش کرده‌ای؟
فاطمه جان! کاش علی را غریب و خسته و تنها، رها نمی‌کردی.
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
دلم کمی خدا میخواهد
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نودو_هشتم نجوای حضرت علی علیه السلام: برخیزید بر مادرتان نماز بخوانیم، نماز آراممان می‌کند، نماز تسلایمان می‌بخشد. حسن جان! بگو بیایند، به آن چند نفر بگو آرام و مخفیانه و بی‌صدا بیایند. همه…
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نودو_نهم

نجوای حضرت علی علیه السلام:

آی! ای زمین! این امانت، دختر رسول خداست که به تو می‌سپارم.
و الله که این دست‌های رسول خداست، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ‌اللَّهِ. خوش به حال تو فاطمه جان! بسم اللَّه الرحمن الرحیم. بِسْم اللَّه وَبِاللَّه وَعَلی مِلَّةِ رَسُول‌اللَّه. مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّه.
صدیقه جان! تو را به کسی تسلیم می‌کنم که از من به تو شایسته‌تر است. فاطمه جان! راضی‌ام به آنچه خدا برای تو خواسته است.
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْری.
شما را از خاک آفریدیم، به خاک برمی‌گردانیم و بار دیگر از خاک بیرون می‌آوریم.
فاطمه جان! همه تن، چشم انتظار آن لحظه‌ی دیدارم.
ای خشت‌ها! میان من و فاطمه‌ام جدایی می‌اندازید؟
دلهای ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمی‌توانند جدایمان کنند.
اما بر تو مبارک باد فاطمه جان! دیدار پدرت پس از این دوران سخت فراق.
السّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ‌اللَّه عَنّی وَعَنْ اِبْنَتِک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنْ اِبْنَتِکَ وَحَبیبِکَ وَقُرَّة عَیْنِکَ وَ زائِرک
سلام من و دخترت به تو ای رسول خدا!
سلام دخترت به تو! سلام محبوبت! سلام نور چشمت و سلام زائرت.
سلام آنکه در بقعه تو در خاک آرمیده است و خداوند پیوستن شتابناک او را به تو رقم زده است.
ای رسول خدا کاسه‌ی صبرم در فراق محبوبه‌ات لبریز شد و طاقتم در جدایی از برترین زن عالم به اتمام رسید.
جز گریه چه می‌توانم بکنم ای پیامبر خدا؟!
گریه بر مصیت سنت توست، من در مصیبت تو هم جز گریه چه توانستم بکنم؟
تو سر به سینه‌ی من جان دادی، من با دست خودم چشمهای تو را بستم، تو را غسل دادم و کفن و دفن کردم. سر تو را من بر لحد نهادم.
در برابر تقدیر، جز تسلیم و رضا چاره چیست؟
انا لله و انا الیه راجعون.
ای پیامبر خدا! اکنون امانت به صاحبش رسید و زهرا از شر غم و ستم خلاصی یافت.
و برای من از این پس چه زشت است چهره‌ی زمین و آسمان بدون حضور زهرا.
اما اندوهم ای رسول خدا جاودانه است و چشمانم بی‌خواب و شبهایم بی‌تاب.
غم پیوسته، همخانه‌ی دل من است تا خدا خانه‌ای را که تو در آنی نصیبم کند.
ای رسول خدا! دلم خون و خسته است و غصه‌ام دائم و پیوسته.
چه زود خدا میان ما جدایی انداخت. من از این فراق فقط به خدا می‌توانم شکایت کنم.
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نودو_هشتم

نجوای حضرت علی علیه السلام:

برخیزید بر مادرتان نماز بخوانیم، نماز آراممان می‌کند، نماز تسلایمان می‌بخشد.
حسن جان! بگو بیایند، به آن چند نفر بگو آرام و مخفیانه و بی‌صدا بیایند.
همه کار همین امشب باید تمام شود، وصیت مادرتان زهراست.
صبور باش حسین جان! دلت را به خدا بسپارد. در این مصیبت عظمی از او کمک بگیر.
اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَیْه راجِعُون...
وَ اِنّا اِلی رَبّنا لَمُنْقَلِبُون...
علیکم السلام، خدا پاداشتان دهد، اینجا بایستید، پشت سر من، صبور باشید.
آرام گریه کنید. وصیت دختر پیامبر را از یاد نبرید، به صدای گریه‌تان، دیگران را هشیار نکنید، همین شما فقط باید در نماز شرکت کنید. دلهایتان را به یاد خدا آرامش ببخشید.
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّه اَلْعَلِی الْعَظیم.
خدایا من از دختر پیامبر تو راضی‌ام، اکنون که او گرفتار وحشت است تو همدم او باش.
خدایا! مردم از او بریده بودند تو با او پیوند کن.
خدایا بر او ظلم کردند، تو برایش حکم کن که بهترین حاکمان توئی.
الصلوة... الصلوة...
الله اکبر...
خدایا این دختر پیامبرت فاطمه است که او را از ظلمت‌ها به سوی انوار بردی.
شما سه نفر بیائید، تابوت را از زمین برداریم. از اینجا، به آن سمت که صدای اِلَیَّ... اِلَیَّ... می‌آید.
این صدای خداست، خدا فاطمه را به سوی خویش می‌خواند، همین جا، همین جا تابوت را زمین بگذارید، همه کارِ فاطمه را خدا کرده است.
این قبر آماده، از آنِ زهراست.
جان عالم به فداش.
بروید کنارتر تا من به داخل قبر بروم، آرامتر، آهسته گریه کنید، این دست و پای من هم نباید اینقدر بلرزند.
چه سنگین است این غم و چه سبک شده است این بدنی که اینهمه درد دیده است.
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
دلم کمی خدا میخواهد
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نودو_ششم نجوای حضرت علی علیه السلام: فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمی‌شناسند، به اندازه‌ی من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه می‌زنند، مویه می‌کنند، تو سزاوارتری…
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نودو_هفتم

نجوای حضرت علی علیه السلام:

اسماء بیار آن کافور بهشتی را که دیگر دل، تاب تحمل ندارد.
ثلث این کافور بهشتی جبرئیل آورده، حنوط پیامبر شد- سلام بر او- و ثلث دیگر، حنوط تو مظلومه‌ی مهربان من! و ثلت دیگر از آن من.
کی می‌شود این ثلث آخر به کار بیاید و من تنها مانده را به شما دو عزیز رفته ملحق کند؟
آن کفن هفت تکه را بده اسماء! کاش می‌شد آدمی به جای یاری عزیزتر از جان خویش، فراق را برای همیشه کفن کند.
خدایا! این فاطمه است، دختر پیامبر و برگزیده‌ی تو.
دختر بهترین خلق تو، دختر زیباترین آفرینش تو،
خدایا! آنچه رهایی‌اش را سبب می‌شود بر زبانش جاری کن، برهان او را محکم گردان، درجات او را متعالی فرما و او را به پدرش برسان.
(امان از دل مولامون علی😭)
بچه‌ها بیایید. حسن جان! حسین جان! زینبم! عزیزم ام‌کلثوم بیائید با مادر وداع کنید.
سخت است می‌دانم، خدا در این مصیبت بزرگ به اجر و صبرش یاری‌تان کند.
آرامتر عزیزان! از گریه، گزیری نیست. اما صیحه نزنید، شیون نکنید، مثل من آرام اشک بریزید.😭
نمی‌دانم چطور تسلایتان دهم. این مادر آخر مادری نبود که همتا داشته باشد، که کسی بتواند جای او را پر کند، که جهان بتواند چون او دوباره بزاید.
اما تقدیر این بوده است، راضی شوید به مشیت خداوند و زبان به شکوه نگشائید.
رویش را؟ سیمای مادر را؟ باشد، باز می‌کنم، هر چند که دل من دیگر تاب دیدن آن چهره‌ی نیلی را ندارد. وای، مهتاب چه می‌کند با این رنگ روی مهتابی!
اینقدر صدا نزنید مادر را! او که اکنون توان پاسخ گفتن ندارد، فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید.
اما نه، انگار این دست‌های اوست که از کفن بیرون می‌آید و شما را در آغوش می‌گیرد.
این باز همان دل مهربان اوست که نمی‌تواند پس از وفات نیز ندای شما را بی‌جواب بگذارد. تا کجاست مقام قرب تو فاطمه جان!
شما را به خدا بس کنید بچه‌ها! برخیزید!
این جبرئیل است که پیام آورده، برخیزید!
جبرئیل می‌گوید: روح این بچه‌ها مفارقت می‌کند از جسم، بردارشان.
جبرئیل می‌گوید: عرش به لرزه درآمده، بردارشان، شیون ملائک آسمان را برداشته،
بَردارِشان، تاب و تحمل خدا هم...
علی جان! بَردارِشان.
برخیزید بچه‌ها! چه شبی است امشب خدایا!
لا حول و لا قوه الا بالله.

ان شاءالله ادامه دارد...

السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نودو_ششم

نجوای حضرت علی علیه السلام:

فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمی‌شناسند، به اندازه‌ی من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه می‌زنند، مویه می‌کنند، تو سزاوارتری برای گریستن ای علی! که فاطمه فاطمه‌ی تو بوده است...
ای وای
این تورم بازو از چیست؟...
این همان حکایت جگر سوز تازیانه و بازوست. خلایق باید سجده کنند به اینهمه حلم، به اینهمه صبوری، فاطمه! گفتی بدنت را از روی لباس بشویم؟
برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظه‌ی این دل خسته را کردی؟ نازنین! چشم اگر کبودی را نبیند، دست که التهاب و تورم را لمس می‌کند.
عزیز دل! کسی که دل دارد بی‌یاری چشم و دست هم درد را می‌فهمد.
ای کسی که پنهانکاری را فقط در دردها و مصیبت‌هایت بلد بودی، شوی تو کسی نیست که این رازهای سر به مهر تو را نداند و برایشان در نخلستانهای تاریک شب، نگریسته باشد.
اینجا جای تازیانه نامردان است در آن زمان که ریسمان در گردن مرد تو آویخته بودند.
ای خدا! این غسل نیست، شستشو نیست، مرور مصیبت است.
دوره کردن درد است. تداعی محنت است.
ای وای از حکایت محسن!
حکایت فاطمه و آن در و دیوار! حکایت آن میخهای آهنین با بدن نحیف و خسته و بیمار! حکایت آن آتش با آن تن تب دار!
حکایت آن دست پلید با این گونه و رخسار! حکایت آنهمه مصیبت با این دل بی‌قرار!
آرامتر اسماء! دست به سادگی از اینهمه جراحت عبور نمی‌کند، دل چطور اینهمه مصیبت را مرور کند؟!
چه صبری داشتی تو ای فاطمه! و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه!
اینکه جسم است اینهمه جراحت دارد، اگر قرار به تغسیل دل بود، چه می‌شد!
این دل شرحه شرحه، این دل زخم دیده، این
دل جراحت کشیده!
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
دلم کمی خدا میخواهد
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نود‌و_چهارم نجوای حضرت علی علیه السلام: چه شبی است امشب خدایا! این بنده تو هیچگاه اینقدر بی‌تاب نبوده است. این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر نلرزیده است. این اشک اینقدر مدام نباریده است. چه…
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نود‌و_پنجم

نجوای حضرت علی علیه السلام:

وقتی به خانه می‌آمدم انگار پا به دریای محبت می‌گذاشتم، انگار در چشمه‌ی صفا شستشو می‌کردم.
خستگی کجا می توانست خودی نشان دهد.
زندگی دشوار بود و مشکلات بسیار اما انگار من بر دیبای مهر فرود می‌آمدم، بر پشتی لطف تکیه می‌زدم و بال و پر عطوفت را بر گونه‌های خودم احساس می‌کردم.
فاطمه در این دنیا برای من حقیقت کوثر بود.
با وجود او تشنگی، گرسنگی، سختی، جراحت، کسالت و خستگی به راستی معنا نداشت.
اکنون با رفتن او من خستگی‌های گذشته را هم بر دوش خودم احساس می‌کنم.
خسته ‌ام خدا! چقدر خسته‌ام.
چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟!
اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود آب را بر بدن او حرام می‌کردم. اگر دفن واجب نبود، خاک را هم بر او حرام می‌کردم.
حیف است این جسم آسمانی در خاک. حیف است این پیکر ثریایی در ثری، حیف است این وجود عرشی در فرش.
اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است. از تبعات زندگی خاکی است.
پس آب بریز اسماء! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش می‌کرد، ای اشک بیا! بیا که اینجاست جایِ گریستن...
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته_قسمت_نود‌و_چهارم

نجوای حضرت علی علیه السلام:

چه شبی است امشب خدایا! این بنده تو هیچگاه اینقدر بی‌تاب نبوده است.
این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر نلرزیده است. این اشک اینقدر مدام نباریده است. چه کند علی با اینهمه تنهایی!
ای خدا در سوگ پیام‌آور تو که سخت‌ترین مصیبت عالم بود، دلم به فاطمه خوش بود. می‌گفتم:
گلی از آن گلستان در این گلخانه یادگار هست. اما اکنون چه بگویم؟ اینهمه تنهایی را کجا ببرم؟ اینهمه اندوه را با که قسمت کنم؟
ای خدا چقدر خوب بود این زن! چقدر محجوب بود! چقدر مهربان بود! چقدر صبور بود!
گاهی احساس می‌کردم که فاطمه اصلا دل ندارد. وقتی می‌دیدم به هیچ چیز دل نمی‌بندد، با هیچ تعلقی زمین گیر نمی‌شود، هیچ جاذبه‌ای او را مشغول نمی‌کند.
هیچ زیور و زینت و خوراک و پوشاکی دلخوشی‌اش نمی‌شود، هر داشتن و نداشتن تفاوتی در او ایجاد نمی‌کند، یقین می‌کردم که او جسم ندارد، متعلق به اینجا نیست. روح محض است، جان خالص است.
گاهی احساس می‌کردم که فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد استوار چون کوه، با صلابت چون صخره، تزلزل ناپذیر چون ستون‌های محکم و نامرئی آسمان.
یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مامور به سکوت بودم و حرفهای دل مرا هم او می‌زد.
چند سال مگر از جاهلیت می‌گذرد؟ جاهلیتی که در آن شتر مقام داشت و زن ارزش نداشت. جاهلیتی که در آن دختر، ننگ بود و اسب، افتخار.
زنی در مقابل قومی با این تفکر و بینش بایستد و یکه و تنها از حقیقت دفاع کند!
این دل اگر از جنس کوه و صخره وفولاد باشد، آب می‌شود.
گاهی احساس می‌کردم که فاطمه دلی از گلبرگ دارد، نرم‌تر از حریر، شفاف‌تر از بلور.
و حیرت می‌کردم که چقدر یک دل می‌تواند نازک باشد، چقدر یک انسان می‌تواند مهربان باشد.
غریب بود خدا! غریب بود!
من گاهی از دل او راه به عطوفت تو می‌بردم.
ان شاءالله ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ

✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی

┈┈┈●•••❁❁❁❁•••●┈┈┈
JOIN🔛 @deltangie_khoda
More