یکی بود،یکی نبود...زیر گنبد کبود...
غیر از خدا...هیچکس نبود!
نمیدونم این روزا چه اتفاقی داره میفته،فقط حس میکنم حال خدا هم مثل منِ بندهی خدا خرابه!
شاید خدا هم خسته شده از نقش بازی کردن و جا نماز آب کشیدنامون! نمیدونم!
فقط میدونم مثل فیلم های هالیوودی این روزا داره یه اتفاقایی میفته که دلمون رو میلرزونه و نمیدونیم چه کار باید کرد...
ولی...
من به آخر قصه ها دلم خوشه...
خدا جون میدونم غصه ی تو از قصه ی زندگی منه،ااصلا عذاب،یعنی عاشق یه لحظه گرمای خورشید نگاهش رو از قامت گلبرگ معشوقش دریغ کنه...وای اگه دریغ کنه...یا محبوب
❤اگه زیاد ناراحتت میکنم...ببخشید...
خداجونم ببخشید! .
پ.ن:
خانه را خلوت کرده ای....
نکند مهمان وی آی پی داری؟
نکند خبری باشد؟
بنده را چه به این پرسش ها!؟
رعیت گیوه سوخته را چه به این پرسشها؟
#حامد_عسکریپ.ن:تصویر مربوط به مسجد الحرام و کعبه است در روز هایی که طواف و حج عمره ممنوع اعلام شده بود
༺༎ྂ@deltangie_khoda ༎ྂ༻