#داستان_کوتاه
آورده اند که آشپز دربار حاکمی را به جرم دزدیدن چند عدد تخممرغ، در میدان شهر فلک همی نموده بودند و در محضر حاکم آنچنان بر کف پای او ترکه فرود میآوردند که از فغانش دل هر رهگذری به شفقت میفشرد.
ظریفی چون چنین بدید فریاد زد: "ای حاکم، این بخت برگشته را به تعداد تخممرغی که دزدیده مُتنبه کنید و نه بیشتر که نه خدای را خوش آید و نه خلقِ او را."
حاکم پاسخ بداد:" مگر نشنیدهای که تخممرغ دزد، روزی شتر دزد میشود؟!بیشتر میزنیم که کارش بدآنجا نرسد. ظریف نیشخندی بزد و گفت :"این تخممرغ دزد بیچاره را توان و امکان دزدی شتر نیست، مگر اینکه در بساط شما پُست بالاتری بگیرد!"
🔹️🌺🔹️@delnavishtashoma