جیم.

«با همه‌ی روحم به هر نگاه و هر لبخند تو محتاجم، و تنها حالاست که احساس می‌کنم در همه‌ی عمر بی‌حاصلی که تا به امروز از دست داده‌ام چه‌قدر تنها و چه‌قدر بدبخت بوده‌ام.»

-از میان نامه‌های احمد شاملو به آیدا.

«جز این شاخه‌های شکسته.
هیچ نسبتی با تو ندارم.»

- نرگس/ حسین صفا.

ما با تو به صلحیم و تو را با ما جنگ
آخر بِنَگویی که دِلَست این یا سنگ؟
سعدی

ای بی‌تو فراخای جهان بر ما تنگ
ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ

«تمام دور شدن ها، تمام شدن ها و خداحافظی ها برای نزدیک تر شدن به خودمان است.»

تکه هایی از یک کل منسجم/ پونه مقیمی.

بیا که جز تو بی‌وفا،
ندارم آرزو به سر.
@deleimaan

جان می‌لرزد،
که ای‌ وای اگر دلم دیگر برنگردد.

«شب‌ها به ستاره‌ها می‌نگرم، تا ابدیتی را که تو نیز نشانه ای از آن هستی با اشتیاق تماشا کنم. این است رازی که غیر از تو کسی را بر آن اطلاعی نیست.»

-از میان نامه‌های غلام‌حسین ساعدی به طاهره.

"بارها غم به تو گفتیم، ز ما نشنیدی
بعد از این مصلحت آن‌ست که خاموش کنیم"
هلالی

روم به باغ بدین بو که خوش شود دل تنگ
به هیچ باغ نیابم چو موی او، چه کنم؟
امیرخسرو دهلوی

شدم اسیر سمند و خلاص می جویم
ولیک می کشدم دل به سوی او، چه کنم؟

رقیب گویدم، ای خون گرفته، چشم ببند
چو عاشقم من مسکین به روی او، چه کنم؟

گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟
چو صبر نیست ز روی نکوی او، چه کنم؟

هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب
باشَد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور
حافظ

نگاهم کن، نگاه تو برایم خانه می‌سازد.
@deleimaan

اما تو "هیچ" بودی
و دیدم هنوز هم،
در سینه
هیچ نیست به جز آرزوی تو.
فروغ فرخزاد

«عشق، ماریا، جهان را فتح نمیکند اما خودش را چرا.تو خوب میدانی، تو که قلبت چنین سزاوار ستایش است،که ما خوف انگیز ترین دشمنان خودمان هستیم.»

- از میان نامه‌های آلبر کامو به ماریا کاسارس.

روز وصلش باید از شرم آب ‌گردیدن ‌که ما
در فراقش زندگی ‌کردیم و جانی داشتیم
بیدل دهلوی