The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 5 months. If it remains inactive in the next 29 days, that account will self-destruct and this channel may no longer have an owner.
ایده کمک به عباس آقا داره تکامل پیدا میکنه. میخوام حتی برخی محصولاتش از جمله لیف و کیسه حمام رو براش بسته بندی کنم چون کف پیاده رو کثیفه و مشتری ممکنه جذب نشه. + یه زیرانداز تمیز
عباس آقا، این روزها وضعیت اقتصادی خوبی نداره. بالا رفتن هزینه های زندگی و کاهش فروش به خاطر ماه رمضان (پیاده رو خلوت شده) باعث شده روز به روز توانشو برای مدیریت بساطش از دست بده. اگه تمایل دارین بهش کمک کنین :
1. بیاید ازش خرید کنید 2. براش مواد غذایی یا پول بیارین 3. کمک هاتون به من برسونین که بدم بهش @alishamsii👈
آدرس بساط عباس آقا : ضلع شمال شرقی چهارراه ولیعصر تهران، کنار پاساژ ابریشم (اکثرا صبح تا شب هست، به جز روزای تعطیل)
#کلاهمو_قاضی_کردم وقتی داشتم این ترازوی طلایی رو میخریدم ذهنم درگیر راننده تاکسی بود که ازم دوبرابر کرایه گرفت. پشت چراغ قرمز پیاده شدم و یه دستفروش بهم گفت : + ترازو نمیخوای؟ ارزون میدما ؟ ازش خریدم. بهانه خوبی شد تا باهاش عکس بگیرم بذارم توی کانالم. آخه من همیشه دوس دارم راجع به چیزایی بنویسم که فراموش شده باشن یا درست دیده نمیشن. مثل فرشته #عدالت که مدت هاست وجود خارجی نداره و به جز یه سری جملات کلیشه ای، جایگاهی توی ذهنم پیدا نکرده. ✅ به نظر شما، من چجوری میتونم عادل باشم؟
به عنوان مثال، نباید بین مشتریام فرق بذارم و قیمت محصولاتم باید برای همه یکسان باشه. ولی تکلیف مشتریانی که توانایی خرید ضعیف تری دارن چی میشه؟ آیا نباید براشون شرایط ویژه قائل باشم؟ یا وقتی که قیمت کالا توی بازار دائماً تغییر میکنه، منی که محصولاتم هی گرون تر میشن چجوری باید قیمت گذاری کنم!؟ لطفا نظر بدین تا کامروا بشیم @alishamsii👈
#چرک_از_تنم_رفت حمام عمومی در ایران فقط برای شستشوی بدن نیست. مثلا، اسم حمام عمومی ایرانی گره خورده به تاریخ، نوستالژی یا حتی هنر!! از ماجرای قتل امیرکبیر در حمام فین کاشان گرفته تا سکانس کشته شدن قاتل فرمون توسط قیصر در فیلم مسعود کیمیایی. دید زدن حموم زنونه توسط پسرای نوجوون محل یا دعوایی که به خاطر دزدی شدن لنگ و سیبیل مصنوعی یه بابایی راه افتاده بوده! میبینی چقد قصه داره!؟
حتی خود من وقتی بچه بودم خونمون حموم نداشت. نه فقط خونه ما، بلکه بیشتر اهالی محله مجبور بودیم هر جمعه بریم حموم عمومی. جایی که شب ها پاتوق بیخانمان ها و هروئینی ها میشد یا توش بزرگترها به کوچیکتر ها تجاوز میکردن! ماه محرم هر سال قسمتی از اون تبدیل میشد به هیئت عزاداری معروف به چشم قرمز ها (معتادای محل) ؛
آخ، راستی یادمه توش جنازه پیدا میشد که خیلی بوی بدی ام میداد! از طرفی، محل مناسبی شده بود برای عروسی جن ها !! کلی روح داشت، سوسک های اندازه گنجشک، دیوارهایی با کاشی های کثیف و خلاصه که زمینشم همیشه لیز بود!
😎 حموم نمره چی بود !؟ اتاقک های تک نفره مناسب برای دوش گرفتن که ایدهآل ترین حالت واسه ما بود چون داخلش حریم خصوصی رعایت میشه. برعکسه اون یکی حالت که ملت دور یه حوض جمع میشن و خیلی خر تو خره. (ایران و ترکیه و شمال افریقا زیاد داره) یکی ام هست به اسم "دلاک" که میاد استخوناتو خورد میکنه تا حسابی تمیز بشی! . . . پینوشت : اینارو نوشتم که بگم منو رفیقام امروز رفتیم حموم نمره، یه تنی به آب زدیم و یاد گذشته ها کردیم! از خرید "بچه شامپو" زرد بگیر تا نوشابه شیشه ای که قدیما بعد حموم خیلی میچسبید! خدا شاهده فشار دوش آب انقد زیاد بود دلم میخواست خودکشی کنم زیرش! نوستالژی خیلی خوبی داشت ولی یچیزی میگم بین خودمون باشه : فضای اونجا شبیه زندان و بازداشتگاه های ساواک بود ولی برای من که زمان شاه به دنیا نیومدم، خیلی نوستالژی نداشت 😉 ✍ علی شمسی آسیابر #دستفروش_بی_سواد : @dastforooshebisavad