#ادامه_داستان_لباس_جدید_پادشاه
شاه خودش را گول زد و در دل گفت : وای چقدر عالی است! این لباس مثل پر سبک و مثل نسیم لطیف است.
بعد دو وزیرش را صدا زد و پرسید خوشتان می آید.
آنها جواب دادند البته چه لباس زیبایی است! چقدر به شما می آید جناب شاه
در همین موقع در همه جای آن سرزمین حرف از لباس جدید پادشاه بود.
روزی رسید که نزدیکان شاه یک نمایش رژه ترتیب دادند. شاه در حالی که مثل سربازها پا می کوبید و رژه می رفت با صدای بلند گفت : اهم … فقط آدم های دانا می توانند لباس جدید مرا ببینند.
مردم فریاد زدند : همین طور است! لباس تازه پادشاه خیلی دیدنی است! این لباس چقدر به او می آید! بله … بله ….
شاه وقتی که صدای تشویق آمیز مردم را شنید خیلی خوشش آمد.
بعد یکدفعه صدای پسرکی بلند شد که با خنده گفت : نگاه کنید این مرد لباس نپوشیده. آقای شاه، شما با این بدن لخت حتما سرما می خورید.
وای … مسخره مردم شدم!…. خیلی بد شد! من لختم …. پس تا حالا گول خورده بودم! آبرویم رفت! شاه این حرف ها را با خودش زد و بعد پسرک را به قصر خودش برد.
مردم در گوش همدیگر پچ پچ کردند و گفتند که پسرک بیچاره حتما به دست پادشاه کشته می شود. اما کمی که گذشت پادشاه پدر و مادر پسرک را به قصرش دعوت کرد و به آنها گفت : شما یک پسر درستکار دارید. او آن قدر خوب بود که حقیقت را به من گفت . بعد پادشاه به پدر و مادر پسرک هدیه هایی زیاد داد.
از آن روز به بعد، پادشاه بیشتر از اینکه به فکر لباس باشد به مشکلات مردم و کارهای سرزمینش فکر می کرد.
پ.ن :
داستان آشنایی است وقتی مردم با مشکلات مالی و روانی و گرانی ، دست و پنجه نرم میکنند ، پادشاه دنبال گردهمایی و رژه و سلام فرمانده و ... باشه . و دنبال به به و چه چه زدن که چقدر من خوبم که یه عده بچه رو جمع کردم که بهم بگن فرمانده ؟؟!!
وزیر اعظم هم که سواد نداره اصلا و هیچ اطلاعی از اقتصاد و بازار و وضعیت ملت نداره میگه فقط ۳ قلم از اجناس گرون شده ( جامدات، مایعات ، گازها ) ؟!
کشورهای فرصت طلب(چین و روسیه) هم که روابط تجاری و سیاسی دارن با اون کشور حکم همون ۲ خیاط حقه باز و دارن .
سانتریفوژ و انرژی هسته ای هم داستان همون چرخ و تشکیلات توخالی بافندگیه .
╭─┅──═ঊঈ🦋ঊঈ═──┅─╮
❤@Dastanhayiziba❤
╰─┅──═ঊঈ🦋ঊঈ═──┅─╯