♻️چگونگی توصیفی پیدایش دین
#بشر_اولیه دغدغه ای جز تهیه غذا و پناه در محلی امن نداشت؛ مرگ همنوع برایش این پیام را داشت که بیشتر مراقب باشد.
@darvishane49اما با
#رشد_عقلی بیشتر و مهارتهایی که در تولید ابزارهای مختلف پیدا کرد از غار نشینی و در گروه های کوچک خانوادگی زیستن به
#یکجانشینی و همزیستی با گروه های بزرگتر تغییر سبک زندگی داد، چرا که راحت تر می توانست نیازهای غذایی خود را با کشاورزی و دامداری و پختن و .. تهیه کرده و نیز با همراهی هم و سکونت در محلی امن و آماده کردن ابزراهای دفاعی و .. دغدغه کمتری برای امنیت پیدا کرد.
این امر و رشد عقلی او و بالغ تر شدن درک او از زندگی و حس تعلقی که از پیوند با دیگران پیدا کرد، باعث شد که
#اتفاقات ناشناخته اطراف خود، بیماری، مرگ، ازدواج، تعلق و وابستگی به دیگری و .. به مسئله مهم زندگی او تبدیل و او را به فکر فرو برند.
#همسر برایش عزیزی بود که فقط ارضای نیاز نمی کرد، بلکه ضمن تولید نسل، مایه آرامش او نیز بود.
#فرزند را دنباله خود و انتشار وجودی خود می دید.
و خود نیز
#آرزوهای زیادی برای آینده فرزندان و زندگی بهتر خود داشت.
اما از طرف دیگر
#حوادث و خطرات متعدد طبیعی مثل خشکسالی، از بین رفتن محصول، سیل، زلزله، مرگهای ناگهانی، بیماریهای مختلف، او را بشدت نگران می کرد.
حس می کرد در همه آنها،
#نیروهایی نادیدنی نهفته که برای او
#شرآفرینند و او نمی تواند مستقیما با آنها مواجه شده و از خود دفاع کند .
ولی حسی در وجود او می گفت که در عوض
#نیروهایی هم هستند که
#خیرآفرینند و می توانند از تو در مقابل آن نیروهای شرآفرین حمایت و مراقبت کنند.
به دنبال کشف آنها رفت و سعی کرد به اشکال مختلف با آنها ارتباط بگیرد.
و اینجا بود که
#مفاهیم مختلف توتم و تابو و قربانی و .. در ذهن و اندیشه او شکل گرفت و کم کم شکلی از یک اندیشه کلی
#متافیزیکی ای بخود گرفت که به دغدغه های او رنگی غیر مادی می داد و او را با جهانی فراتر از جغرافیا و طبیعت مادی اطراف خود پیوند می زد.
و اینجا بود که هسته اولیه
#ادیان_ابتدایی شکل گرفت .
کم کم
#سوالهای او در مورد هدف از زندگی، جاودانگی بعد از مرگ، انتخاب سبک زندگی، خواست نیروهای فرا مادی از او و ... در ذهنش جاری شد و سعی کرد با همان نگاه های متافیزیکی اش به عالم، آنها را
#پاسخ بدهد.
با
#بالغتر شدن و توسعه افق دید او به عالم، تجربه وجودی او از هستی گسترش یافت و به آنجا رسید که هستی را نه از افق یک جغرافیای خاص با نیروهایی خاص می دید، که حس کرد که همه
#عالم از شعوری یکپارچه برخوردار است که اگر بتواند با آن آگاهی کل ارتباط برقرار کرده و با او همراه شود به نهایت آرامش می رسد.
در این فرصت تجربه های معنوی و وجودی بود که افرادی را قادر به مکاشفه امر متعالی می کرد و یکی از آنها حضرت
#آدم بود که توانست با آن آگاهی عظیم و
#شعور کل که در همه هستی ساری و جاریست ارتباط برقرار کند و در یک تعامل دیالکتیکی با او به نمایندگی او به سوی مردم بازگردانده شد تا مردم را از مسیرهای انحرافی به حقیقت هستی رهنمون کند.
و اینجا بود که بشر وارد
#دوره_وحی شد و آدم بعنوان اولین پیامبر خدا، منادی توحید گشت و سرآغازی شد بر استقرار دین مبتنی بر توحید و تولد جهانبینی توحیدی.
در حقیقت، خداوند در این پروسه سیال اندیشگی بشر برای جستجوی حقیقت و پاسخ به سوالهایش در مورد
#رازهای آفرینش، بودن، زندگی، مرگ و ... به کمک او شتافت و
#امر_متعالی و قدسی و لایتناهی را وارد معادلات زندگی او کرد.
نه اینکه او را به
#امری_بیرونی اجبار کرده باشد، بلکه تشنگی او را در یافتن هویت انسانی خود، ماهیت هستی و معنای زندگی به سرچشمه آب حیات وصل کرد تا در آبشخورهای فکری و فرعی انسانهای همنوع خود غرق نگشته و به پاسخهای مشرکانه ای که مبتنی بر طبیعت و نیروهایی از جنس همین عالم هستند آلوده نشود.
او را به
#توحید خواند که همه هستی، یکپارچه در تملک فدرت و دانایی و حکمت خدایی یگانه و مهربان و غنی است که لحظه ای آنرا فراموش و رها نمی کند و نیز به اتخاذ سبکی از زندگی دعوت کزد که از جاده
#اخلاق به بیشترین تطابق و هماهنگی با عالم نائل شود.
بنابراین
#دین،
امری بیرونی که به انسان تحمیل شده باشد نبوده، بلکه مجموعه ای از
#پاسخهایی است به
#پرسشهای بنیادین انسان که دغدغه های وجودی او بوده و باعث
#اضطرابات عمیقی در او شده و زندگی را برایش به
امری مبهم و در صورت عدم یافتن آن پاسخها، پوچ و بی معنا می کند.
#پرسشهایی از جنس هویت او در این عالم و ماهیت زندگی؛
پرسشهایی که فیلسوفان
#اگزیستانسیل حول 4 دغدغه و دلواپسی انسانی زیر مطرح کرده و اروین یالوم در کتاب روان درمانی اگزیستانسیل خود برشمرده است: