شبعاطل
در حوصلهام هیچ نمیگنجد شعر. شبعاطلی را برمیگزینم. چه نیازیست که کاری بکنم. یا که شعری بِکَنَم تا که تو را خوش آید. من که هرچیز نوشتم همه را بد دارم. راستی کندن شعر چه کاریست دیگر؟ شعر دندان اضافیست مگر؟ یا که خاکی که بهزیرش گنجیست؟ یا که شاید... نه ولش کن، هیچ، همان هیچ نمیگنجد شعر، در سرم، در سر بیحوصلهام هیچ نمیگنجد شعر.
@darhammbar |
#یادداشت