View in Telegram
فرا رسیدن اول اسفند برای من یادآور خاطره تلخ از دست دادن مادری بود که همه زندگی ام بود، مادری که هنوز بعد از سالها یادش فراموش نشده است، هر شب بغض در گلو و اشک چشمی که بر صورتم روان است، انیس خلوت و تنهایی ام هست. نمیدانم چه بگویم کاش بود حاضرم تمام عمر باقیمانده ام را بدهم و فقط یکبار بگویم مادر و او مرا جانم، خطاب کند کاش بود وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم. مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت می‌خرم به شرط اینکه بخوابی. یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت می‌برمت به شرط اینکه بخوابی. یک شب پرسیدم اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟ گفت می‌رسی به شرط اینکه بخوابی. هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند. دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟ گفتم شب‌ها نمی‌خوابم. گفت مگر چه آرزویی داری؟گفتم تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم. گفت سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی ... روحش شاد
Telegram Center
Telegram Center
Channel