" اقدامات کوروش برای اینکه به ایرانی بودن خود افتخار کنیم "
کلمه شاهراه از راهی که کورش کبیر بین سارد پایتخت کارون و پاسارگاد احداث کرد گرفته شده است . کورش کبیر در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد .
کورش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ابراز محبت به بابلی ها به خدای آنان احترام گذاشت و در همان معبد که بیش از 1000 متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کرد .
اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کورش کبیر در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد . دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کورش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد برای جلوگیری از تهاجم اقوام شمالی ساخت ، ساخته شد.
اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد .
کمبوجیه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد . او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود .
نادر ابراهیمی عادت داشته کارهایی را که برای یک سال برنامهریزی میکرده با خط خوش و درشت مینوشته و روی دیوار اتاقش میزده. این یادداشتی است که اواخر عمرش نوشته تا به مفاد آن پایبند باشد، و چقدر جالب است.
(این یادداشت اکنون در موزهی نادر ابراهیمی قرار دارد.)
تا حالا براتون سوال شده که چرا به این بنا تخت جمشید میگن؟
پس از حمله اسکندر به ایران و آتش زدن و غارت پارسه تقریبا چیزی از این بنای افسانهای باقی نماند. اسکندر حتی کتابها و بسیاری از کتیبهها را نیز نابود کرد...و چون خط هخامنشی یک خط نوپا و اختراع داریوش بود و فقط توسط حکومت استفاده میشد پس از هخامنشیان کسی توان خواندن آنرا نداشت و تا ۲ هزار سال بعد کسی نفهمید که در این کتیبهها چه نوشته شده است.
همچنین پس حمله اعراب، افرادی که ویرانه ها و تصاویر حکاکی شده این بنا را میدیدند و از عظمت آن در تعجب میماندند آن را به پادشاه اسطورهای ایران که جمشید نام داشت و دیوها تحت فرمان او بودند و تخت او را جنها حمل میکردند نسبت دادند. عدهای نیز میگفتند که این بنا را سلیمان با کمک اجنه ساخته است. از این رو بود که این مکان تخت جمشید نام گرفت.
💠 طبق این سند، پس از خبر کشته شدن عمر، مردم کورهی شاپور و کازرون و ... علیه تازیان خیزش کردند. حتی سند بالا، از خیزش مردم کورهی شاپور برای بار سوم سخن گفته؛ که پس از هر خیزش، آنها از تازیان شکست میخوردند و ناچار به جزیه دادن میشدند. سپس به خیزش مردم استخر علیه تازیان اشاره شده که در آن روزگار، مهمترین مرکز دین بهی بوده است. پس اگر قرار بود ایرانیان به دلیل ستم موبدان ساسانی مسلمان شوند، بیگمان آنها باید بیش از هر کجا، از این شهر میبودند! اما چنانچه در سند بالا میبینید، گسترش اسلام در استخر، پس از انجام یک کشتار بزرگ در زمان خلافت علی اوج گرفت!
💠 آری ای ایرانی، بلایی که مسلمین بر سر نیاکانت آوردند، درست مطابق با حکم اسلام در خود قرآن است! (برای نمونه: سورهی توبه، آیهی 29) پس حال گزینش با تو است که به حقارت تن بدهی و مسلمان بمانی، یا بکوشی با بازیابی هویت ایرانشهریات و برانداختن حاکمیت ضحاک، این قادسیهی 1400 ساله را با پیروزی نیاکانت، خودت و فرزندانت به پایان رسانی...
«حمایت جهانی، مردم ایران را در مبارزهشان با جمهوری اسلامی، جسورتر و دلگرمتر میکند... این رژیمیست که مرگ و شهادت را جشن میگیرد، در حالی که ما زندگی و صلح با همسایگانمان در منطقه را جشن میگیریم.»
تیمور لنگ به کشور عثمانی لشگر کشی کرد و عثمانی را شکست داد و پادشاه عثمانی اسیر شد.. تیمور لنگ در کاخ نشسته بود و گفت پادشاه عثمانی را نزد من اورید.. پادشاه را اوردند، تا تیمور چشمش به او افتاد شروع کرد به خندیدن. پادشاه عثمانی یک چشمش کور بود گفت به کوری چشمم میخندی؟! تیمور گفت نه.
گفت من پادشاه عثمانی هستم و مقامم مثل شماست و شما نباید بخاطر اینکه غالب شدی و من مغلوب منو جلوی بزرگان دربارت تحقیر کنی.. تیمور گفت نه من به شما احترام میگذارم خنده من از دیدن شما به سبب تحقیر تو نبود.. گفت پس از بحر چه بود!؟ گفت به مردم دو کشور ایران و عثمانی میخندم که سرنوشتشان بدست منی لنگ و تویی کور افتاده......
و چه بدبختند مردمی که نقشی در سرنوشت خود ندارند و به هر فلاکتی تن میدهند زیرا که عادت دارند دیگران تغییرشان دهند و هرگز زحمت تغییر بخود نمیدهند.
جنبش ضد گرانفروشی مردم پیش از انقلاب دعوت مردم به تحریم خرید اجناس گران آن هم در روزنامه ! جالبه بدونید قدیم ها که گرانفروشی و احتکار مُد نبود و یک لقمۀ حلال به هزاران سفرۀ حرام میارزید، کاسبها وقتی قیمت کالایی ارزان میشد چراغ مغازههایشان را روشن میکردند به اين معنى مردم بشتابید که ارزان شد.
مبلغین تندرو همواره سعی در مخالفت با تصمیمات و اصلاحات «رضاشاه پهلوی» داشته اند!!
مثلا زمانیکه رضاشاه دستور داد برای گرفتن شناسنامه همه به شهربانی بروند، برخی از آنها فتوا دادند شناسنامه حرام است و نیرنگی است برای دانستن نام همسر و دختران شما !!!
نقش عاشقانه بین شاه و شهبانوی ایرانی که برای همیشه جاودانه شد.
بهرام دوم ظاهرا خیلی عاشق همسرش شاپوردختک بوده و در خیلی از نقوش خودش همسرش رو هم در کنار خودش به تصویر کشیده که یک جور تابوشکنی در عصر خودش بوده. در یک نقش شاه به همسرش گل میده و در نقش دیگری همسرش به شاه.
این نقش خیلی ویژه هست چون برخلاف بقیه نقوش ساسانی که بیشتر به تاج گذاری و جنگ ها اشاره میکنه این نقش صرفا لحظات عاشقانه و جایگاه زن رو در عصر ساسانی به تصویر میکشه.
ایران شده مهد پراید و امارات مهد لامبورگینی؛ يادى کنیم از اين عكس سال 1350 که ایران خودروهای ژیان تولیدی خودش رو مستقیما از گمرک خرمشهر به شيخ نشين ابوظبی صادر میکرد!
پادشاهی خدمتکاری داشت که بسیار شاد بود، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم...
پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است. پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟! وزیر گفت قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید. پادشاه چنین کرد...
خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد. ۹۹ سکه ؟! و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.
او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب سخت کار میکرد، و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.
خوشبختی در سه جمله است: تجربه از دیروز ، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم: حسرت دیروز اتلاف امروز ترس از فردا
متاسفانه باخبر شدم که جناب نصرتالله معینیان پس از یک عمر خدمت صادقانه و مسئولانه به کشور، چشم از دنیا فرو بستند. ایشان چه در مقام وزارت و چه برای بیش از ۱۲ سال در مقام ریاست دفتر مخصوص پدرم، شاه فقید، از مدیران شایسته ایران در دوران پیش از فاجعه ۵۷ بودند. آقای معینیان که پیش از ورود به عرصه دولتی در حوزه مطبوعات فعالیت داشتند، به ایراندوستی، سختکوشی، و پایبندی به نظم و انضباط شناخته میشدند.
درگذشت جناب معینیان را به خانواده محترم و دوستان ایشان تسلیت میگویم. روانشان شاد و یادشان گرامی.
🔵 اینکه ایلان ماسک در کنار پرچم آمریکا سلام نظامی دهد مشکلی ندارد ؛ اما اگر شما در کنار پرچم تاریخی ایران همین کار را کنید، بر شما برچسب « فاشیست، نژادپرست، متحجر، افراطی، ناسیونالیست، باستانگرا، پانفارس، ایرانشهری و ... » میزنند !