خاطرات زندان و جانباختگان

Channel
Politics
News and Media
Religion and Spirituality
Persian
Logo of the Telegram channel خاطرات زندان و جانباختگان
@ckateratjanbakteganPromote
213
subscribers
6.04K
photos
711
videos
2.05K
links
نه میبخشیم نه فراموش میکنیم یاد یاران یاد باد
To first message
💥مراسم خاکسپاری علیرضاشیرمحمدعلی زندانی سیاسی در بهشت زهرا

چهارشنبه ۲۲ خرداد علیرضا شیر محمد علی که دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ زندانی سیاسی زندان تهران بزرگ در پی حمله ۲ نفر از متهمان جرائم غیرسیاسی به قتل رسید.

این یک قتل سازمان یافته به دست عوامل اوباش جمهوری اسلامی، انجام گرفته است. همه قرائن و شواهد نشان می‌دهد که نقشه این جنایت از پیش طراحی شده است. تلفن‌های سالن در موقع درگیری قطع شده‌ بود، هیچ مأموری در سالن زندان نبود. جانیان حرفه‌ای با تبانی مسئولین زندان او را وحشیانه به قتل رساندند.

لازم به ذکر است که که مسئولان زندانها با عدم رعایت اصل تفکیک جرائم که بعنوان یک اهرم فشار در جهت سرکوب بیشتر و شکنجه زندانیان سیاسی و خانواده های آنان استفاده می‌کنند و در مواردی منجر به قتل زندانیان سیاسی شده است.

#جمهوری اسلامی مسبب قتل علیرضا شیر محمدعلی میباشد

#پیش بسوی اعتراضات واعتصابات سراسری علیه رژیم سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
:
ری‌را ...! 
به کوری چشمِ کلاغ 
عقاب‌ها هرگز نمی‌میرند! 

«سیدعلی صالحی»

ً🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
ای کاش می‌توانستند از آفتاب یاد بگیرند که بی‌دریغ باشند در دردها و شادی‌هاشان حتا با نانِ خشکِشان. ــ و کاردهایشان را جز از برایِ قسمت کردن بیرون نیاورند افسوس! آفتاب مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و آنان به عدل شیفته بودند و اکنون با آفتاب‌گونه‌یی آنان را اینگونه دل فریفته بودند! ای کاش می‌توانستم خونِ رگانِ خود را من قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند. ای کاش می‌توانستم ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ بر شانه‌های خود بنشانم این خلقِ بی‌شمار را، گردِ حبابِ خاک بگردانم تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست و باورم کنند. ای کاش می‌توانستم. "احمد شاملو"
#شاملو
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
خاطرات زندان و جانباختگان
Photo
‍ «من این گل را می شناسم»
شعری از سعید سلطانپور در سوگ «امير پرويز پويان»

«من این گُل را می شناسم
رها كنيد مرا، رها كنيد شانه و بازويم را
رها كنيد مرا تا ببينم.
من این گل را مى شناسم.
من با اين گل سرخ در قهوه خانه ها نشسته ام
من با اين گل سرخ در ميدان راه آهن سلام داده ام
آ…ی
من این گل را مى شناسم.
در زندان بودم كه خبر رسيد.  عكس رفيق با ديگر رفقايش در روزنامه بود.  نگاهم روى عكس ماند… پویان… شگفتا… آغاز كردند…
 پس آن سفرهايش به روستاها، آن دوستىهايش با مردمان جوراجور… آن پيرمرد روستايى در قطار… آن جوان با آن لباس چرب و روغنى در قهوه خانه… آن يادداشتها… آن شيوه هاى مختلف لباس پوشيدنهايش… شكل مردم بود… مثل مردم حرف می زد… آن كتابها… آن ترجمه ها… آن غيبتهاى ناگهانى… يك روز در مشهد… يك روز در شهرهاى لرستان… يك روز در تبريز… هميشه در ميان مردم و به ندرت در ميان ما روشنفكران… به راستى شگفت انگيز بود.  
   و آن روز… كنار چمن دانشگاه… نوشته یى از جُرج حبش ترجمه مى كرد.  كنارش نشسته بودم، سر برداشت.  آن چهره سبز تند.  آن چشمهاى نافذ مهربان و آن لحن بومى صدايش:  "نيروهاى انقلابى ايران چوب خيانت حزب توده را مى خورند. اين خيانت تاريخى است، تنها با يك حركت تاريخى مى توان آن را شست". «اين ديكتاتورى گنديده است، مردم بايد باور كنند".  «از ماركسيسم حرف زدن بد نيست، به ماركسيسم عمل كردن دشوار است».
 و بعد… با لحنى ساده پرسيد: "مى توانى به من گريم ياد بدهى؟!"
  تعجب كردم و به آرامى گفت: "به تئاتر علاقه مندم، شايد بيايم بچه ها را گريم كنم…" 
   و آن شب… زمستان بود.  نفس روى سبيلها يخ مى بست.  آن جُثّه مقاوم و چالاك… آن پيكر ريز، امّا يكپارچه تحرّک و تلاش… مى لرزيد… با آن پيراهن و ژاكت تازه، با آن كت معمولى… عجيب اصرار داشت سرد نيست… 
گفت: "لباس زياد، دست و پاگير است»… 
گفتم: "آخر اين هم شد لباس". 
 گفت: "خيلى هم اشرافيه" و دستش را كه در جيب داشت از آستر بال كت بيرون [آورد] و با پنجه اش ادا درآورد. خنده ام گرفت.  
خنديد: "شايد تو هم روزى لازم باشد آستر كتت را پاره كنى".  سر درنياوردم. 
     در آن يخبندان هزاران متر قدم زديم و او از زندگى كارگران مى گفت.  از زندگى دهقانها، از سنديكاها، از شركتهاى زراعى… از بانكها… از وامهاى مردم تهيدست… و بعد… از روشنفكران بورژوايى مى گفت: "همه در خلوت و در حرف مبارزند!". 
 گفتم: "چه مى شود كرد؟".  خنديد.  
گفت: "اگر برايم با دقّت بگويى چه نمى شود كرد، به تو خواهم گفت چه مى شود كرد".  خاموش ماندم. 
ـ "براى آن كه حتّی بفهمى چه نمى شود كرد، بايد كار كنى؛ بايد جامعه را بشناسى،  به دهات بروى، از كارخانه خبر داشته باشى، بايد بدانى زير اين سقفها چه مى گذرد" و به آلونكهاى پشت مجسّمه اشاره كرد. 
     از آن شب ديگر او را نديدم.  فكر مى كنم آن شب همين كه با تكان سر و تندى نگاه به آلونكها اشاره كرد، در ميان همان آلونكها از من جدا شد.  
  هر وقت به او فكر مى كنم، آلونكها را در آن زمستان سرد مى بينم و آن رفيق ريزنقش را كه مثل گوزنى سرمازده در لا به لاى آلونكها از من دور شد.  
   مبارزى هنرمند بود.  گاه شعر مى سرود و گاه قصّه یى مى نوشت.  در نقد هنر و هنرمند اگر چه بیش از چند نوشته ندارد، بنيانگذار نگرش و شيوه یى ماركسيستى در نقد هنر است. 
    آن آخرين شبى كه ديدمش از خانه تيمى به تئاتر آمده بود و من نمى دانستم.  مثل كودكى روستايى، ساده و مثل توسنى كوهى هوشيار بود.  رفيقى ساده و هوشيار، نقّاد و مهربان … رفيقى انقلابى كه به ما درسها آموخت.
   رفيق بزرگ پويان و ديگر رفقایش، بنيانگذاران جنبش نوين انقلابى ايران بودند؛  جنبشى كه هنوز ارزشهاى تاريخى آن، به ويژه در زمينه پيوند خلّاق تئورى و پراتيك و نتايج نوين آن، موضوع مبارزات تئوريك نيروهاى انقلابى است».

🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
بجای شعار محافظه‌كارانه "مزد عادلانه روزانه در برابر كار عادلانه روزانه!" پرولتاریا باید این شعار انقلابی را بر روی پرچم خود بنویسد:
«سرنگونی و برانداختن نظام مزدوری!»
کارل مارکس
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
🔴 صدور قرار کفالت اسکندر لطفی(کاک سوران) توسط دادگاه انقلاب سنندج


روز چهارشنبه ۲۲ خرداد کاک اسکندر لطفی به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام ، تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب و با شکایت اطلاعات سپاه در در شعبه دوم بازپرسی سنندج برگزار شد که بعد از تفهیم اتهامات قاضی دستور قرار کفالت صادر نمود که با تامین آن کاک سوران آزاد شدند.
لازم به توضیح است جمعی از فعالین صنفی مریوان ایشان را همراهی نمودند.

آقای لطفی از اعضای ارشد انجمن صنفی معلمان استان کردستان (مریوان ) و بازرس شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران است.
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
بمیرم ای شکسته دل
چه بیصداست شکستنت...

"ایرج جنتی عطایی"
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
ما میمیریم تا
شاعران بیمار شعر بگویند...

ما میمیریم تا
عکاس « تایمز» جایزه بگیرد...

"الیاس علوی"
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
دست های کودکان برای بازی کردن است نه کار کردن...به اُمید این‌که روزی بیاید که هیچ کودکی مجبور به کار نباشد...
12 ژوئن روز مقابله با کار کودکان

بچه های کار و خیابان از زندگی خود می گویند
صغری دختری از اتباع افغان حدود ۱۰ سال دارد و در طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان جذب شده و به مرکز دخترانه افسریه منتقل شده و حالا چند روزی هست که ترخیص شده است.صغری داستان روزی را که به مرکز منتقل شد روایت می کند: با خواهرم در خیابان مشغول کار بودیم که ماموران به سمت ما آمدند و ما فرار کردیم. در چهاراهی که ما بودیم چند دختر و پسر دیگر هم بودند که کار می کردند و آنها هم فرار کردند. ون شهرداری را جایی مخفی کرده بودند برای همین بچه ها متوجه حضور آنها نشدند و مامور بهزیستی من و یکی ۲ نفر دیگر را گرفت و به ون منتقل کرد و گفت اگر فرار کنیم برخورد فیزیکی می کند. وقتی به مرکز افسریه وارد شدیم در آنجا هم شرایط اصلا خوب نبود و بچه های بزرگتر که مدت بیشتری در مرکز بودند و سابقه بیشتری داشتند به تازه واردها زور می گفتند. ما را مجبور به شستن ظروف و ملحفه و رفت و روب اتاق می کردند.
صغری در مورد شرایط کارش در خیابان می گوید: در چهاراره روزی ۳۰ تا ۵۰ هزار تومان درآمد داشتم که شب به شب آن را به پدر و مادرم می دادم.

فقر خانواده ها مساویست با کار کودکان!
نه_به_کودکان_کار
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
امروز چهارشنبه ۲۲ خردادماه ۹۸ ساعات اولیه صبح ماموران اطلاعات به منزل نرگس_خرمی همیار سیل زدگان "ندای زنان ایران" رفته و طی تفتیش منزل گوشی موبایل و تبلت وی را ضبط کردند و ایشان را برای روز سه شنبه به دادسرای مقدسی احضار کردند
به خانم خرمی گفته شده چرا در صفحات شخصی با انتشار عکسهای ناهید_شقاقی از وی دفاع کرده است!
پاسخ_مطالبات_زنان_زندان_پرونده_سازی نیست
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
لغو کار کودکان .
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
بمناسبت روز جهانی کودک
لغو کار کودکان .
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
۱۲ ژوئن روز جهانی مبارزه با کار کودکان

کودکان را دوست بدارید، کودکان کار را بیشتر، چرا که از آن‌ها کودکی‌شان را دزدیده‌اند.

✍🏼 جوزف گوبلز

کودکان باید فقط در رویاهایشان کار کنند نه در دنیای واقعی! در این روز نادیده نگیریم‌شان، حتی شده با یک لبخند. دست های کودکان برای بازی کردن است نه کار کردن.

🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
vatan
DARIUSH.EGHBALI
به نام آهن و گندم
اینک ترانه ی آزادی
اینک سرودن مردم...

🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
۲۷ فروردین ۶۰
سعید سلطانپور
جشن عروسی
داماد سرخ، سعید را در عروسی اش بردند و برنگرداندند.
شاعر را اعدام کردند.
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
اینجا چرا می‌تابی ای مهتاب..؟
برگرد
این کهنه گورستان غمگین
دیدنی نیست
جنبیدن خلقی که خشنودند و خرسند
در دام یک زنجیر زرین دیدنی نیست می‌خندی اما
گریه دارد حال این شهر...

#اخوان_ثالث
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
‏طبل جنگ می‌غرد
ندا سر می‌دهد: آهنها را فرو کنید در زندگی
از تمام کشورها
برده در برابر برده
هم را می‌درند
بر اوج آسمان جنگ چیست؟
آزادی؟
خدا؟
پول!
کی میخواهید برپاخیزید، تمام قد
تا زندگی را از چنگالشان بیرون کشید؟
کی می‌خواهید سوالتان را بر صورتشان پرتاب کنید؟
ما برای چه می جنگیم؟

#مایاکوفسکی
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
انقلاب با حرفهای بزرگ شروع نمی شود
بلکه با کارهای کوچک
مانند خش‌ خش آرام نسیم در باغچه
یا گربه‌ ای که پاورچین پاورچین قدم برمی دارد
مانند رودهای بزرگ
با سرچشمه‌ های کوچک در دل جنگلی

مانند حریقی بزرگ
با همان کبریتی که
سیگاری را روشن می کند

مانند عشق در یک نگاه
و به دل نشستن صدایی که تو را جذب می کند

انقلاب با پرسشی از خود
آغاز می شود
و سپس همان سوال را از دیگری پرسیدن

رمکو کامپرت
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
More