یکی از انیمیشنهایی که بخش بزرگی از کودکی من رو شکل داد، انیمیشن شیرشاه بود. برای من تمامی کرکترها پر از معنا و مفهوم بودن و به هرکدوم به شکلی عشق میورزیدم، همه به جز اسکار. کرکتری که برای منِ کودک شبیه به سیاهی مطلق بود. دیشب لایواکشن موفاسا رو دیدم و حالا احساس میکنم تمام اون الگوی اولیهای که توی ذهنم از این شخصیتها و داستان داشتم از بین رفته. دیگه نه اسکار ویلن مطلق قصهست و نه موفاسا قهرمان مطلق. این خیلی عجیبه که ما رفتارهای مختص به گونهی انسان رو توی یک گله از شیرها بخوایم تحلیل کنیم، اما لایواکشن موفاسا به تمام کانسپت شیرشاه و اون خیانت بزرگ، یک معنای بزرگتر و عمیقتر و درستتر میده. یک دلیل و درک واقعی از هرچیزی که پیش اومده. هربار که قسمت اول رو دیدم گریه کردم، حالا حتی بیشتر گریه خواهم کرد.