ادامه مطلب دیشب.....
در اين موقع از عمر بن يزيد برده فروش جستجو كن او را كه پيدا نمودي دقت كن كنيزي را براي فروش عرضه مي دارد كه داراي اين خصوصيات است از آن جمله دو جامه حرير پوشيده ولي هر يك از خريداران كه مي خواهند دست به او بزنند يا او را ببينند امتناع مي ورزد از پشت پرده به زبان رومي ناله او را مي شنوي.
به رومي مي گويد پرده حجاب مرا دريدند، يكي از خريداران مي گويد من به سيصد اشرفي اين كنيز را مي خرم بسيار كنيز باعفتي است عفت او مرا مشتاقش نموده با زبان عربي به او مي گويد اگر تو بصورت سليمان بن داود و قدرت او درآئي هرگز به تو تمايل ندارم بيهوده مال خود را صرف نكن.
برده فروش مي گويد پس چه بايد كرد. من ناچارم ترا بفروشم. كنيز خواهد گفت عجله نكن من بايد به خريداري تن در دهم كه دلم به او تاويل داشته باشد و اطمينان نسبت به او پيدا كنم كه باوفا و امانت دار است، در اين موقع پيش عمر بن يزيد برده فروش مي روي، به او مي گوئي من نامه اي به زبان و خط رومي كه يكي از اشراف عرب نوشته
[ صفحه 36]
و در آن وفا و شرافت و سخاوت خود را ذكر نموده آورده ام اين نامه را به آن كنيز بده اگر به او تمايل پيدا كرد من از طرف او براي خريداري كنيز وكالت دارم.
بشر بن سليمان گفت تمام آنچه مولايم امام علي النقي فرموده بود به انجام رسانيدم همين كه كنيز به نامه امام نگاه كرد با صداي بلند شروع به گريه نمود، رو به عمر بن يزيد برده فروش نموده گفت مرا به صاحب همين نامه بفروش قسمهاي شديد و غليظي خورد كه اگر به آن شخص نفروشد خود را خواهد كشت، من در قيمت كنيز با او شروع به گفتگوي بسيار كردم تا بالاخره به همان مقداري كه مولايم بمن داده بود راضي شد پول را به برده فروش دادم و كنيز را از او گرفتم.
ادامه دارد....
ألـلَّـھُــــــمَــ ؏ َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج
@children_Imam_Zamani