View in Telegram
آن‌گاه خورشید سرد شد و برکت از زمین‌ها رفت فروغ __ آن‌گاه صورتک‌های پلاستیکی از فُرم افتادند و تَرکش‌های خورشید دشنام‌های پراکنده بر تَن‌های بی‌شکل پاشید در خیابان‌ها مُشَمَّعْ باریده بود و آدمی چنان که پای به پلاستیک فرو شود به پلاستیک فرو می‌شد* و ارواحِ فِشُرده در گرمای بوسه ذوب می‌شدند لعنتی مذاب از دهان‌ها سَر می‌رفت وُ ردّ ِ کربن می‌لغزید از گوشه‌ی چشم‌هایی که زیرِ چراغ‌های نئونی می‌درخشیدند روزْ مُشَمَّعِ بی‌رنگ بود وُ شبْ مُشَمَّعِ مشکی و این دست‌ها دست‌های به الکل آغشته‌ی من، -تنها- تا دریدنِ شب شبِ بازیافت‌شونده کافی نبود چشم‌ها پیاله‌های یک‌بارمصرف دست‌ها چنگال‌های یک‌بارمصرف و سینه‌ها توپ‌هایی از سیلیکون‌های سخت که یافتم‌ات در بزنگاهِ نورِ چراغ وُ جُنبشِ حشره در چهارراهِ دود وُ داد وُ لاستیک وُ فلز در تختِ طاووس تقاطعِ میرزا که بر شقیقهْ نور داشتی و پیغمبری که آیه‌های دُرُشت‌اش را از چشم‌های طویلِ تو می‌چید، من بودم این‌گونه یافتم‌ات این‌گونه به روزگاری که دو سوم از تَنِ انسان از لوله‌های پُلی‌اتیلن می‌گذشت آن‌گاه که بوسه بی‌برکت بود وُ لب طعمِ مُشَمَّع داشت در هُرمِ بوسه ارواحِ ما به فُرمِ خویش ثابت وُ این خودْ مُعجزتی بود وُ هست می‌بینید؟ #مصطفی_مرتضوی ___ * و گفت:«به صحرا شدم. عشق باریده بود و زمین تر شده. چنانک پای به برف فرو شود، به عشق فرو می‌شد». تذکره‌الاولیا؛ ذکر بایزید بسطامی مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو @cherouu   تلگرام 🟡⚪️🟡 cherouu.ir   سایت ⚪️🟡⚪️ Cherouu11 اینستاگرام 🟡⚪️🟡 #مجله_الکترونیک_چرو #مجله_مستقل_ادبیات #شعر_پیشرو #شعر_آزاد
Telegram Center
Telegram Center
Channel