View in Telegram
این روزها اگر گاه‌به‌گاه به یک قنادی بروم یا رستورانی، با دیدن جمعیت ایستاده جلوی ویترین‌ها برای انتخاب کیک یا شیرینی و یا افرادی که پیتزا و ساندویچ سفارش داده‌اند و منتظرند تا میزی برایشان خالی شود فکر می‌کنم اوضاع مردم آن‌قدرها هم که گفته می‌شود خیلی بد نیست انگار. اما هر روز بعدازظهر که از سر بیکاری می‌روم دفتر املاک رفیقی می‌نشینم برای این‌که بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر، با سکانس‌های متعدد و مکرری مواجه می‌شوم که به روی دیگر و البته واقعی ماجرا اشاره دارد تا متوجه شوم آن انگار، توهمی بیش نیست. سکانس امروز؛ خانم تقریباً مسنی وارد دفتر شد و از همکار آن رفیق پرسید با دویست ، ماهی دو تومان چیزی برای اجاره دارند. پاسخ را من می‌دانستم. نه متاسفانه. با این رقم چیزی نمی‌تونید پیدا کنید. ممکنه پنجاه، شصت متری بدون آسانسور. خانم مسن گفت: مهم نیست. دو نفر هستیم. فقط طبقات بالا نباشه. پای از پله‌ها بالا رفتن نداریم دیگه. مرتضی قدیمی @chelsalegi
Telegram Center
Telegram Center
Channel