بی درود از راه آمد عشق و بی بدرود رفت
آه از این مهمان که هم دیر آمد و هم زود رفت
دیر تر از آنچه می باید به بالینم رسید
از تنم جان، زودتر از موعد موعود رفت
تا به خود جنبیدم عشق از خانه ام ویرانه ساخت
دودمانم دود شد، هر کس که با من بود رفت
از تنم یک قلب و مشتی استخوان بر جا گذاشت
از پرند پرنیانم تار ماند و پود رفت
گول ابراهیم را خوردم که آمد بر سرم
آنچه بر هارون میان آتش نمرود رفت
کور باید بود وقتی عشق، آتش می زند
هر که با چشمان باز آمد، به چشمش دود رفت
می رسد روزی به دریا مرده اش یا زنده اش
ماهی عاشق که با رود آمد و با رود، رفت
#غزل
#علیرضا_قاضی_مقدم