View in Telegram
- «کجاست این حباب شرجی؟ که عطر زخمی بهار نارنج از سینه‌ی زنان سوگوار برمی‌خیزد. گلوی ماه را هر شب در آبهای ارغوانی می‌شویند و در شیار سرخ ماهتاب سروها، تبرها و گیسوان و دارهای گُر گرفته موج می‌زنند...» در این حباب شرجی رؤیایی‌ست که با هزار چشم‌بند چشم‌هایش را بسته‌اند. نه برگ‌های خویش را بجا می‌آورد درخت، نه جای پای خویش را درمی‌یابد آب، و رود می‌رود که ریشه‌های رؤیا بگسترد. - «به چرخش است نگاه بر جدارهٔ حباب و می‌تراود جنینی از شکاف آب، شاهد زمین به آزادی می‌گراید، و آب‌های تازهٔ ستارگی را فرامی‌خواند. زمین صدای ریشه‌ها را حفظ کرده است و راه‌های سبز منتهی می‌شود به سینهٔ شکستهٔ زنی در اعماق که رنگ سرو رنگ ماه رنگ آب رنگ عشق رنگ کودکی یک روزه‌ست و با نفس کشیدن‌هایش فضای تازه‌ای در خنج خون سربرمی‌آورد. شقیقهٔ زمین به تندی می‌زند و موج می‌اندازد عشق در شریانی کز اندام‌های تابان گذشته است. میان گور و ماه سروهایی از هم آویخته‌اند که سایهٔ زمان را نرم می‌کنند و دستی از فراز برق و باد برمی‌آید که بر نگاه دنیا مرهم نهد. نمک به زخم می‌تابد و شوری خون از ساقه های شیرین بالا می‌آید که آسمان را بپوشاند. دوایر کبود در برش‌های سرخ و چنگ‌ها که ساز می‌شود در انگشتان هزاران جنین. تلنگر نوزادان بر پستان ستاره. و اهتزاز آزادی در پوست کهکشان. صدای آوازم را می‌شنوم...» دمیده‌اند مادران رؤیا بر آب و زیر پلک‌های بی‌شتاب انتظار تازهٔ هلال. محمد مختاری شعر رؤیای ناهید، از منظومهٔ ایرانی ~آوازهای رهایی~
Telegram Center
Telegram Center
Channel