داشتم فکر میکردم بعضیامون خیلی بیرحمانه داریم یه دردایی رو تحمل میکنیم، دردایی ک خیلی بزرگتر از قد و قوارهی ماست؛ دردایی ک هیچوقت حق انتخابی براشون نداشتیم زورشون خیلی بیشتر از لبخندامونه. دردایی ک هربار از خودت میپرسی خب چرا من؟ و هر بار جوابی ک هیچوقت پیداش نکردی، غمگین و غمگینترت میکنه.
من، نیمی از روح خدا نیستم. راستش را بخواهید هیچ دوس ندارم جاودان و نامیرا باشم وجود داشتن دردناک است . من در تمام طول این زندگی, خوب پی بردم نمیتوانم شبیه خدا در این زمین خاکی باشم من در گیر گناهان شهوانی میشوم،پول پرست میشوم، نمیتوانم نفسم را کنترل کنم من به هیچ عنوان این مقام به ظاهر عالی اشرف مخلوقات را نمیخواهم این برچسب ننگ را از من ، از تن و بدنم بکنید من اشتباه میکنم اشتباهاتم اصلاح شدنی نیستند من همواره در حال اشتباهم اگر نیمی از خدا بودم هیچگاه اشتباهی صورت نمیگرفت و یا حداقل توانایی جبرانش را داشتم. اما من تنها یک انسانم که در زمین رها شده من تنها حیوانی عاقلم ک رام شده و فهمیده برای منافع خود چگونه با پنبه سر ببرد.