1543

کجا دیدی که بی آتش کسی را بوی عود آید ؟ _مولانا_

سیری ز دیدن تو ‏ندارد نگاه من ‏چون قحط‌دیده‌ای که ‏به نعمت رسیده است _صائب تبریزی_

انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می‌شود. و بی‌کاری بدتر از تنهایی است. آدم بی‌کار در جمع هم تنهاست. •سمفونی مردگان -عباس معروفی

کجا دیدی که بی آتش کسی را بوی عود آید ؟ _مولانا_

بغل کن مرا چنان تنگ که هیچکس نفهمد زخم! روی تن من بود... یا تو "حسن آذری"

من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغـاز عالم تو را دوست دارم چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم ؛ تــو را دوست دارم نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی ! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم. _قیصر…

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده‌ایم اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم اگر دل دلیل است، آورده‌ایم اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم! اگر خنجر…

اگرهمه جا تاریک بود، دوباره بنگر! شاید نور خود تو باشی _مولانا_

مِی‌خواهم و معشوق و زمینی و زمانی کو باشد و من باشم و اغیار نباشد _سعدی_

اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند، بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند... _مولانا_

هيچ چيزى، شبيه چيز ديگرى نيست و هيچ كسى جاى خالى كسى ديگر را جبران نمى كند؛ چيزهايى را كه داريم، اگر گم شوند، جايگزينى ندارند...! _محمود درویش_

گفتی ز ناز   بیش مرنجان مرا ، برو آن گفتنت که  بیش مرنجانم  ارزوست _مولانا_

گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از عشق بسامان نشود... _صائب تبریزی_

بیا ساقی! بزن سازی! برقصانم! چونان چرخی! بگردانم، سرم غوغاست…. بفهمانم! دلم شیداست!… مرنجانم! من! آن جانم!، که جانم، می فروشم….! پی الهامی از وحی و سروشم… سروش آمد; به جانم عشق درافتاد. خروش آمد; در این خم جوشش افتاد،! جوشش عشقی است؛ که در دل می…

با یقین آمده بودیم، مردد رفتیم ... _فاضل نظری_