💕 ﴾﷽﴿
💕│
🌸🌺🍃#خوشبختی_یعنی_ایننیم ساعتی ميشد...
🕦كه منتظر خونواده عروس بودیم...
👸قلبم داشت از جا کنده میشد...
💔دست
و پام سست
شده بود...
😢بالاخره انتظار به سر رسید
و...
خطبه عقدمون...
💕تو حرم امام رضا(عليه السلام)جاری شد...
😍😌کل فامیل مشغول روبوسی
و تبریک گفتن شدن...
😗😙😚نقل
و شکلات بود که مثه بارون رو سر
و کله مون میریختن...
🍫🍿🍬گفتن که عروس
و دوماد...
👰🤵دو نفری...
برن محضر آقا زیارت...
نجابت
و حیای همسرم...
مانع از
این شد که دستشو بده به دستم..
👋دوشادوش هم رفتیم زیارت
و برگشتیم...
#از_عنایات_رئوف_است_که_اندر_حرمش...
#همره_دلبر_خود_شانه_به_شانه_به_زیارت_بروی...
خدا میدونه چه آشوب
و استرسی تو دلمون بود...
😰راهی محضر شدیم تا اسممون بره تو شناسنامه هم..
🚶🚶♀رفتیم محضر تا ۶ دنگ دلمو سند بزنم بنامش
#سند_منگوله_دار_دل_من_خورده_بنامت_بانو...
#صاحب_و_مالک_قانونی_این_دل_شده_ایوقتی رسیدیم خونه...
🏡مهمونا اومده بودن...
👩👱♀👱👴نزدیک اذون بود...
بدون توجه به مهمونا...
با آب حوض وسط حیاط وضو گرفتم
و...
💧آماده نماز اول وقت شدم...
به اتاق گوشه حیاط رفتم ایستادم به نماز...
احساس کردم...
😕کسی بهم اقتدا کرده...
🙄سلام نمازو که دادم... برگشتم...
پشت سرم،همسرمو دیدم...
با چادری سفید
و چهره
ای نورانی
و زیبا...
💑چنان محو تماشاش بودم که گویا تا به حال...
این همه زیبایی رو یه جا ندیده بودم...
😍.
#چار_قل_خواندم_برایت_قل_هو_الله_احد…
#قل_هو_زیبا_و_قل_مَه_رو_و_قل_عمرت_ابد
با صدایی نازک
و مهربون...
به خودم اومدم...
دستشو دراز کرد
و گفت:
🎈.قبول باشه...
🎈دست دادم
و گفتم:
🍃 قبول حق
🍃لمس دستای مهربونش...
🖐انگار دلمو به خدا نزدیکتر کرده بود...
😍یه حس معنوی بی نظیر...
😉 @Chadorihay_bartar#دلدآده ❤️