شهیدانہ
🌷🍃منو
حسن سوار بر موتوری توی شهر حلب حرڪت میڪردیم .
من عقب نشستم و
حسن رانندگی مےڪرد.سرش را پایین گرفته بود،طوری ڪه فقط چند متر جلو تر راببیند.
🍃گفتم:داداش،مراقب باش ..تصادف میڪنیما!...
توجهے نڪرد..دوباره با ناراحتے گفتم:سرتو بیار بالا خیلی خطرناڪہ..
🙄وقتےدید عصبانے شده ام گفت:چیڪارم دارے؟؟..نمیخوام سرمو بالا بگیرم.
یڪ لحظه به دوروبرمان نگاه ڪردم.اطرافمان پر بود از زن هاے بےحجاب...
تازه فهمیدم چرا سرش را بالا نمے آورد..
#شادی_روحشون_صلوات🍃♥️#شهید_حسن_قاسمےدانا@Chadorihay_bartar