View in Telegram
از لبه‌ی دیوار افتادی مثل برفی که از شونه‌هام می‌تکوندم از اسمون افتادی مثل ارزویی که دنباله داشت و اتفاقات همراهت می‌افتادن وقتی فقط تماشا می‌کردم که چطور همه‌چیز خیس میشه فهمیدم که همیشه برای همه چی دیر میشه کودکم داره پیر میشه و آدما برای انتظار آفریده نشدن حتی اگه تعلیق سرنوشتشون باشه و حتی منی که آدمی حقیرتر بودم از نگری که می‌دوختی بر بنگار برفِ بر دیوار و مثل همه‌چیز سر می‌خوردم و تو من رو با خودت می‌بردی وقتی حتی نمیدونستی وجود دارم مثل برگی که به پالتوت گیر کرده بود مثل داغی که تو سینه داشتم مثل مژه‌ت که روی گونت افتاده بود زیبا بود مثل همه‌چیز وقتی که مرگ دنبالشون می‌کنه پس نگاهم کن که جونم رو به سر کشوندی و زیبا نیست مثل هیچ چیز چون مرگ بهش رسیده داخل کوچه‌ی تاریکمون وقتی برف از کنار دیوارش سر می‌خوره ولی اینبار برف رو شونه هام همونجا . روی کتم اب میشد نگاهم به نگاهت قفل میشد فکر می‌کردم داخل یه قوطی شیشه‌ای گیر افتادم آرزو‌ها بدون هوا می‌ترکیدن و حتی دیوار هم می‌تپید قرصی دیوونه بودم و میتپید توی شیشه، تو نفست حبس بودم و میتپید کوچه‌ی تاریک مثل تایتانیک غرق شد مثل ساحره‌ها تو قرن ۱۵‌ام تا ۱۸ام دود شد و رفت هوا. -من و بهارچان
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily