«چون دام بیرون آورد، یکی آدمی در دام یافت. گمان کرد که عفریتی است. از او بگریخت. آدمی بانگ زد که: ای صیاد مگریز، من نیز مانند تو آدمی هستم، بیا مرا از دام خلاص کن تا به مزد خود برسی...» [هزار و یک شب، ترجمهی عبداللطیف طسوجی، جلد دوم، حکایت عبدالله بری و بحری]
این کار
شاگال از «شبهای عربی» رو که بررسی کردم به این داستان رسیدم. داستان کامل رو در [
اینجا] بخونید.
© When Abdullah got the net ashore..., 1948. by
Marc Chagall