یک بار هم بعد اذان صبح بود
ماه رمضان
بعد چند تنفس حس کردم دارم میچرخم
یهو پرتاب شدم بیرون
و دیدم برون فکنی کردم و جسمم همون طور روی تخت بود و روح لباس بلندی تنش بود و یک شال به سرم
ولی چهره جوانتر بود لباسم روشن بود تقریبا نباتی
یه چرخ توی اتاق زدم و به جسم کشیده شدم