کودک بورس‌باز

Channel
Logo of the Telegram channel کودک بورس‌باز
@boursechildPromote
1.33K
subscribers
«کودک بورس‌باز» استعاره‌ای از تاثیر کودکی ما بر بزرگسالی و تاثیر جهان‌بینی ما بر دنیای حرفه‌ای ماست. ارتباط با من: @mousavinazanin ادمین: نازنین موسوی
با چی میشه «احترام» رو خرید؟


#روزمره

@BourseChild
دل من از تراپی خون‌ه!

شاید باورتون نشه، ولی پرتکرارترین موضوعی که طی سال‌های گذشته با اون مواجه شدم، موضوع تراپی رفتن یا نرفتن و انتخاب درست تراپیست/ درمانگر بوده. راستش رو بخواین من فکر می‌کنم انتخاب تراپیست درست کم اهمیت‌تر از انتخاب همسر/پارتنر مناسب نیست! پس تصمیم گرفتم برای اولین بار به این سوال پرتکرار و مهم پاسخ بدم.

قبلش اجازه بدین چند مفروضه‌ای که من در ذهنم دارم رو با شما به اشتراک بگذارم. از نظر من:

ـ کسی که به تراپیست مراجعه می‌کنه، آدم «دیوونه» و «روانی‌ای» نیست! همه ما در طیفی از شخصیت سالم تا ناسالم قرار داریم و احتمالا «همه» ما تا حدی ناسالم هستیم.

ـ «همه» ما برای اینکه «پامون رو زمین باشه» و برای اینکه بتونیم با تمام فشارها و حواشی‌های محیطی کنار بیایم به تراپیست نیاز داریم.

ـ «تراپی» یک دوره درمانی کوتاه‌مدت نیست و بهتره حداقل سه سال به صورت مداوم (هفته‌ای یک جلسه) تراپی بشیم. اگر دقیقا بعد از شروع یک بحران به تراپیست مراجعه می‌کنید، انتظار تغییر بعد از چند جلسه رو نداشته باشید. تراپیست نمی‌تونه کمک خاصی به شما بکنه. راه‌حل‌های فست‌فودی به اندازه سرعت پختشون موثر هستن!

ـ اگر شما روانشناسی خوندید و یا کتاب‌های روانشناسی رو از بر هستید هم به تراپی نیاز دارید، چون برای مسلط شدن، آگاهی از خود و غلبه بر هیجانات شما نیاز به یک سوپروایزر (شما بخون تراپیست) دارید و نمی‌تونید به صورت فردی دست به خودکاوی بزنید (در واقع خودکاوی توهمی بیش نیست).


با این مفروضه‌ها پیشنهاد من برای انتخاب تراپیست مناسب اینه:

ـ حتما باید قبل از شروع جلسات بدونید که رویکرد تراپیست/درمانگر شما چیه. سه رویکرد رایج در ایران «روانکاوی» و «شناختی-رفتاری» (CBT) و «طرحواره درمانی‌»ه. اگر تراپیست به شما میگه رویکرد من «التقاطی‌ه» و یا برحسب ضرورت تغییر می‌کنه، بدونید که متاسفانه چرت میگه و مناسب نیست. لازمه بدونید که هر کدوم از این رویکردها پروتکل‌های درمانی مختلفی دارن و سعی کنید قبل شروع بدونید که رویه جلسات به چه صورتیه.

ـ اگر تراپیست شما جای شما تصمیم می‌گیره، اگر به شما راهنمایی‌های مستقیم می‌کنه، اسم این تراپی نیست. اسم این مشاوره و راهنمایی‌ه! و مناسب شما نیست!

ـ اگر تراپیست شما دست به خودافشایی می‌زنه و درباره خودش زیاد صحبت می‌کنه، مناسب نیست!

ـ اگر تراپیست شما رویکرد روانکاوی داره، حتما در جلسات کمتر صحبت می‌کنه و این طبیعی‌ه. باید بدونید که قرار نیست اون به شما بگه چیکار کنید، شما خودتون در طول زمان جواب این سوال رو پیدا خواهید کرد. پس این جوکی که سر هر میز تکرار می‌کنید رو دیگه نگید: «تراپیست کسیه که خداتومن پول می‌گیره و ساکت می‌شینه و نگاهت می‌کنه»!

و در آخر براتون یه تراپیست خوب، یه حال خوب و پای روی زمین آرزو می‌کنم!


@BourseChild
داستان‌هایی از مذاکرات موفق ولی یک‌باره!

یکی از موارد رایجی که در تعامل با برخی از مشتری‌ها برام اتفاق افتاده، نگاه اونها نسبت به مذاکره است. «نتیجه قرارداد» انقدر شیرین‌ه که طرف مقابل تمایل داره به هر شکلی نتیجه رو رقم بزنه، فارغ از اینکه دفعه دومی برای تعامل و همکاری وجود داشته باشه.

خطر این نوع مذاکره اینه که یک طرف مذاکره مطمئنه که بخشی از اطلاعات مهم رو نداره که ممکنه تا حد زیادی نتیجه رو تغییر بده و این عدم اعتماد باعث میشه کل فرآیند با سرعت کمتر و با دقت خیلی خیلی بیشتر انجام بشه.

بنابراین، به نظرم هر رویکردی می‌خواید اتخاذ کنید، باید جوری باشه که فرض رو بر این بذارید که انگار قراره ما دوباره با هم کار کنیم. پس پنهان‌کاری‌های ناشیانه که با یک سرچ ساده مشخص می‌شه، دروغ‌های Soft که با هدف ساده‌سازی مساله و بستن سریعتر قرارداد انجام می‌شه، احتمالا نه تنها نتیجه عکس داره، بلکه شما رو در دسته «غیرقابل اعتمادها» قرار می‌ده. در این صورت، حتی اگه اون Deal هم رخ بده، مطمئنا دفعه دومی در کار نخواهد بود و طرف مقابل برای همیشه به گورستان لیست سیاه شما می‌پیونده. حالا سوال اینجاست: آیا ارزشش رو داره؟

@BourseChild
ویکتور لاستینگ: مردی که برج ایفل رو فروخت!

بعضی از آدم‌ها هستن که آدم‌های عجیبی‌ن. یکی‌شون قطعا آقای لاستینگ‌ه که در رزومه خودش فروش برج ایفل رو داره.

داستانش از این قراره که یه روز تو روزنامه می‌بینه که شهردار گفته که دولت برای نگهداری ایفل خیلی هزینه کرده. با خودش فکر می‌کنه که خب حالا چطوری از این پول در بیارم؟ تصمیم می‌گیره که ایفل رو بفروشه‌!

پنج‌تا از بزرگ‌ترین تاجرهای آهن فرانسه رو دعوت می‌کنه به یه هتل مهم در فرانسه، بهشون میگه که من نماینده دولت هستم و همونطور که احتمالا خبرش رو در روزنامه دیدین ما دیگه از پس هزینه‌های نگهداری ایفل برنمیایم و تصمیم گرفتیم آش و با جاش بفروشیم و آهن‌های ایفل رو به مزایده بذاریم!

جداگونه هم به تک‌تک تاجرها پیشنهاد می‌ده که چون وضعیت مالیش بده اگه بهش رشوه بدن حاضره بهشون بگه که عدد پیشنهادی‌شون امکان برنده شدن رو داره یا نه!

چهار نفر حرفش رو قبول میکنن و پول رو میدن. تو مذاکره با نفر پنجم می‌بینه یکم طرف مشکوک شده. با خودش میگه چرا این اتفاق افتاد و به این نتیجه می‌رسه که «ما معمولا نمی‌تونیم اعتماد و تحسین رو هم زمان با هم داشته باشیم.» من با بهتر نشون دادن خودم، با متفاوت نشون دادن خودم، تحسین طرف مقابل رو می‌گیرم اما حس پیش‌بینی‌پذیری و اعتماد رو از دست می‌دم. در نتیجه برمی‌گرده به موضع ضعف و میگه منو ببین که چقدر بدبختم که مجبورم از تو رشوه بگیرم و ته‌ش نفر پنجم هم بهش پول رو میده.

لاستینگ ایفل رو میفروشه و فرار می‌کنه و میره امریکا تا این بار مجسمه آزادی رو بفروشه! :)

پ.ن: از جلسات مذاکره مصطفی شعبانعلی

@BourseChild
اقتصاد رفتاری: راهی برای خروج از تاریکی تصمیمات غیرعقلانی


مدت‌ها بود که درباره اقتصاد رفتاری ننوشته بودم، چون به نظرم موضوعات خوبی در این حوزه منتشر شده بود و نیازی به نوشتن نبود، اما فکر می‌کنم جای خالی موضوعی در متون منتشر شده به چشم می‌خورد.

من فکر می‌کنم اقتصاد رفتاری بر دو اصل بنا شده:

۱- توصیف ریشه‌های تصمیمات غیرعقلایی
۲- ارائه راهکارهای مناسب برای تغییر رفتار

در واقع از نگاه من اون چیزی که اقتصاد رفتاری رو به یک رشته منحصربه‌فرد تبدیل کرد، انجام آزمایشات کنترل شده تصادفی (RCT) در محیط طبیعی بود که این امکان رو فراهم کرد تا ما بفهمیم چگونه رفتار انسان‌ها رو تغییر بدیم و اونها رو به سمت تصمیمات عقلایی سوق بدیم و اگر این بخش نبود انگار ما همچنان در مدل‌سازی‌ها و نظریه‌ها دست و پا می‌زدیم. اقتصاد رفتاری کمک کرد که انسان بتونه خودش رو از شر خودش نجات بده.

چیزی که کمتر در این سال‌ها حداقل در ایران بهش پرداخته شد. در مطلبی که در دنیای اقتصاد منتشر شده به این موضوع پرداختم.

لینک مقاله:
https://lnkd.in/gG4qMr_e


@BourseChild
تصمیم نگرفتن خودش یه تصمیم‌ه!
 
چند درصد از ما آهنگ گوشیمونو بعد از خریدن عوض کردیم؟ چند درصد از ما حتی در حالتی که هوا خیلی گرم نیست درجه دمای کولر رو تغییر می‌دیم؟

در مالی رفتاری میگن ما تمایل داریم که وضعیت موجود رو حفظ کنیم. اساسا تغییر چیزی نیست که مغز ما خواهانش باشه. خرق عادت انرژی‌بره و ما جوری تکامل پیدا کردیم که بتونیم با کمترین میزان مصرف انرژی حرکت کنیم. پس اگه بهمون بگن بیا و کاری بکن که قبلا نکردی (مثلا سرمایه‌گذاری در یه ابزار مالی جدید)، خیلی طبیعی‌ه که سخت بتونیم تصمیم بگیریم.

اگه انسان و نحوه تصمیم‌گیری انسان‌ها رو بشناسیم، می‌تونیم به راه‌کارهایی برای غلبه بر خطاها و سوگیری‌ها برسیم. پس اگر در دنیای مذاکره کار می‌کنید بهتره از دنیای مغز غافل نشید!

@BourseChild
«بله گفتن سرآغاز همه کارهاست، سرآغاز رشد و پیشرفت»

انسان‌ها و بیزنس‌ها هیچ تفاوتی با هم ندارن. همونطور که ما می‌گیم «نه نمی‌خوایم»، بیزینس می‌گه «بذاریم برای بعد»، «الان اولویت‌مون نیست»، «در زمان مناسب بهش پرداخته می‌شه»! دقیقا همون حرفاست، فقط یه کم نرم‌تر و غیرمستقیم‌تر! یه جا می‌بینی هر چی درخواست داشتی، همه‌ش با یه نه نرم و غیرمستقیم روبه‌رو شده.

ولی من فکر می‌کنم دست آخر اون بیزینسی/آدمی موفق‌ه که «نه‌»هاش خیلی کمتر از «آره»هاش باشه! پس زنده باد «آره‌گویی»!

@BourseChild
«من صندوق درآمدثابت الف رو دارم، چهل درصد بهم سود میده»
چرا این نوع سرمایه‌گذاری ریسکی‌ه؟

∆ به نظرم در گام اول لازمه بدونیم که یک صندوق درآمد ثابت چطوری کار می‌کنه و چطوری می‌تونه بازدهی ایجاد کنه!

پاسخ: صندوق‌های درآمد ثابت با سرمایه‌گذاری در اوراق دولتی و شرکتی، بانک‌ها و یه مقدار کمی سهام، بازدهی ایجاد می‌کنن. پس اگه بانک و اوراق که بیشتر سهم پرتفوی صندوق‌های درآمدثابت رو تشکیل میدن نهایتا بتونن بازدهی ۳۲ درصدی بسازن، یه صندوق چطوری قراره بازدهی باثبات ۴۰ درصدی رو برای شما محقق کنه؟

∆ در گام دوم هم به نظرم باید به این سوال پاسخ داد که صندوق مذکور چه مقدار دارایی تحت مدیریت داره!

پاسخ: اگه صندوق کوچک باشه (بسته به مقدار سرمایه‌گذاری معنای کوچک متفاوته)، در اون صورت ریسک سرمایه‌گذاری شما بسیار زیاده و همه موضوعات مهم دیگه ثانویه به این موضوع حساب می‌شن و لازمه تا با دقت بیشتری به این صندوق ورود کنید.

پس راستش من اینطوری فکر می‌کنم که اگه یه سرمایه‌گذاری با ریسک کم قراره خیلی خیلی خوب باشه، حتما یه جای کار می‌لنگه!

@BourseChild
لبیک یا مدیر

در تمام سال‌های حرفه‌ایم با این سوال مواجه می‌شدم که یک «مدیر» (به معنای لیدر) خوب، چه ویژگی‌هایی داره و هر بار بر اساس نقشی که در سازمان داشتم و تصویر کلی‌تری که از سازمان در ذهنم شکل گرفته بود، به سوال بالا جواب متفاوتی می‌دادم. اما الان مطمئنم که یکی از مهمترین ویژگی‌های یک مدیر مدبر اینه که «واکنشی» به بسیاری از رخدادهای پیرامونش نداشته باشه، مگر اینکه موضوع از درجه اهمیت خاصی برخوردار باشه. چون در غیراین‌صورت مدام درگیر موضوعاتی‌ه که به رشد بیزینس هیچ کمکی نمی‌کنه. بنابراین اگر مدیر شما در واکنش به موضوع «مهم» از نگاه شما پاسخ نمی‌ده، نگران نباشید، اون به شما اهمیت میده ولی نه به اون شکلی که شما ازش انتظار دارید!

@BourseChild
قیمت کمثل میگرن!

آدمایی که میگرن دارن دنیا رو یه طور دیگه می‌بینن. گاهی در کسری از ثانیه سردرد چنان شدت می‌گیره و از عقب سر به چشم‌ها می‌زنه که حتی وقت نمی‌کنی خودتو براش آماده کنی. وقتی سردرد امان‌تو برید باورت نمی‌شه هیچ سپیدی بعد این سیاهی مطلق باشه. هفت هشت ساعت بعد وقتی همه چیز آروم می‌گیره می‌بینی که اون طوفان رو پشت سر گذاشتی، انگار که اصلا طوفانی نبوده.

بازار سهامم همینه. تو یه روز بدون دلیل خاصی می‌بینی با چنان شدتی ثروتت آب می‌ره که حتی فرصت نمی‌کنی دست به ماشه بشی، فردا اما انگار این یه بازار دیگه‌ست، این زمین بازی نبوده که تو دیروز دیدی. میگرن رو که درک کرده باشی، کمتر دست به ماشه می‌شی!

@BourseChild
هر کنشی یه واکنشی داره!

میگن هر کنشی یه واکنشی داره! من میگم تو روانکاوی واکنش‌های شدید تفسیر دیگه‌ای داره. اگه تو ضرری و بهت میگن: «نگفتیم نرو تو بورس»، «هیچ وقت خدا کاری رو درست انجام ندادی» و تو از عصبانیت و خشم به خودت پیچیدی و شاید حتی با مشت زدی تو دیوار، احتمالا این خشم قراره تو رو ببره به سمت یه واکنش افراطی‌تر در سرمایه‌گذاریت! تو یا برای اثبات اینکه بقیه اشتباه می‌کنن و یا حتی برای اینکه به دیگران نشون بدی همون «لوزری» هستی که دیگران می‌گن، بلاخره دست به رفتاری می‌زنی که انتظارشو از خودت نداری! پشت هر واکنش شدید، یه حس بد خوابیده!

@BourseChild
برای «کانمن»

«دنیل کانمن، پدر اقتصاد رفتاری، در ۹۱ سالگی درگذشت!»

بعضی از آدم‌ها هستن که روی تو یه اثر ماندگار می‌ذارن. این آدم‌ها هرگز از یادت نمی‌رن، انگار که تو هر لحظه می‌تونی خطی که روت انداختن رو حس کنی. یه زمانی میان ولی دیگه هیچ وقت نمی‌رن. هر از گاهی یه صدا، یه کلمه، یه بو باعث میشه اثر عمیق‌شون یادت بیاد. دنیل کانمن برای من از این جنس بود.

دنیل کانمن، پدر اقتصاد رفتاری، روانشناسی بود که به من یاد داد، روانشناسی خیلی وسیع‌تر از اون‌چیزی می‌تونه باشه که در کتاب‌ها و نظریات کلاسیک دانشگاهی خوندم.

و من امروز بعد از خبر فوت کانمن، به همه لحظه‌هایی از زندگیم فکر می‌کنم که با نظریات این مرد تغییر کرد!

زنده باد بلندنظری!

@BourseChild
در مدح «انسانیت»

می‌دونید من از روز اولی که سر کلاس «نظریه بازی‌ها» نشستم، این درس برام الهام‌بخش بود. برام جالب بود که ببینم آدم‌ها تو «بازی»ها چطوری رفتار می‌کنن، برام هیجان‌انگیز بود که برام اثبات بشه «آدم‌ها فقط به دنبال به حداکثر رسوندن مطلوبیت‌هاشون نیستن»، که انسان موجود باوقاری‌ه! که درست فکر می‌کنم که همیشه «اصل بر برائت‌ه، مگه خلافش ثابت بشه».

مثلا تو یکی از همین بازی‌ها که به نام «بازی دیکتاتور» معروف‌ه، به دیکتاتور مثلا پنجاه هزار تومان می‌دن و از اون می‌خوان که بین خودش و یه دریافت‌کننده تقسیم کنه. دیکتاتور می‌تونه هر جوری که خواست پول رو تقسیم کنه و حتی اگه خواست همه رو برای خودش برداره. دیکتاتور می‌دونه که دریافت‌کننده نمی‌شناسدش و حتی اونو نمی‌بینه.

حالا تو همچین «بازی»ای، ما انتظار داریم دیکتاتور اگه «عقل» داشته باشه، همه پولا رو برداره و بزنه به چاک ولی خب تحقیقات نشون میدن دیکتاتورها تا سی درصد پول رو به طرف دوم می‌دن! قشنگ نیست؟ تو می‌تونی خودخواه باشی اما انصاف رو به خودخواهی ترجیح میدی؟ چرا؟ شاید چون نمی‌خوای تصویر خودت پیش خودت لکه‌دار بشه، شاید تو اون لحظه خودتو می‌ذاری جای طرف، شاید ...

ولی همه «بازی‌ها» انقدر بامعنا و الهام‌بخش تموم نمی‌شن. تو همین بازی وقتی قانون بازی رو تغییر دادن، دیگه آدم‌ها انقدر دوست‌داشتنی نبودن. وقتی به دیکتاتورها گفته شد که می‌تونید تقسیم کنید ولی «حتی می‌تونید از دریافت‌کننده پول هم بگیرید»، اکثر دیکتاتورها دیگه پول رو تقسیم نکردن، ولی خب پولی هم از دریافت‌کننده نگرفتن!

می‌دونید هر بازی یه تعادلی داره، تعادل یعنی رفتاری که اکثریت از خودشون نشون میدن. تو دنیای واقعی هم گاهی تعادل یک بازی، تو همکاری نکردن‌ه! گاهی تعادلش در دزدی‌های کوچک‌ و گاهی تعادلش در تقلب و تملق‌! بالا بریم پایین بیایم قوانین بازی تعیین‌کننده‌ن! مواظب قوانین‌مون باشیم!

پ.ن: خوندن این مقاله‌ رو توصیه می‌کنم:

🔗 On the Interpretation of Giving in Dictator Games, John list.

@BourseChild
مغالطه‌هایی درباره سرمایه‌گذاری غیرمستقیم
با ۱۰۰ میلیون وارد صندوق «الف» شدم، ولی الان ۳۰ درصد تو ضررم. دارم از غصه سکته می‌کنم!

خیلی از وقت‌ها ما بدون اطلاع از جزيیات و ماهیت یه ابزار مالی اقدام به خرید یا فروش می‌کنیم. دو نفر گفتن خوبه، می‌ریم و خرید می‌کنیم. درحالیکه ممکنه این ابزار اصلا مناسب ما نباشه. برای اینکه بتونید بهترین سرمایه‌گذاری رو داشته باشید، اولین قدم اینه که ریسک پروفایل خودتون رو استخراج کنید. ریسک پروفایل به شما کمک می‌کنه که متناسب با وضعیت مالی و هیجانی‌تون گام بردارید.

مهمترین موضوعاتی که در یک ریسک‌پروفایل لازمه بهش فکر کنید ۳ متغیر زیره:

۱_ ظرفیت ریسک: توانایی شما برای برداشتن ریسک‌ه. ظرفیت هر فرد بسته به شرایط اقتصادی مثل نیاز به نقدینگی، درآمد، سن و حتی ثروت متفاوت‌ه. مثلا اگه شما ۳۰ سالتون‌ه با یه فردی که ۷۰ ساله‌ست توانایی ریسک متفاوتی دارین، یا اگه شما از خانواده متمولی هستین در مقایسه با کسی که وضعیت مالی متوسطی داره، طرفیت متفاوتی برای ریسک کردن دارین.

۲_ اشتهای ریسک: به تمایل شما به برداشتن ریسک گفته می‌شه. شاید یه مثال خیلی ساده‌ش این باشه که اساسا خودتون رو تو مساله ریسک چطوری می‌بینید؟ بی‌محابا رانندگی می‌کنید؟ اول ماه قسط‌هاتونو می‌دین یا اینکه لحظه آخری به فکر میفتید؟ دست آخر محافظه‌کارید یا فعالانه به استقبال خطر می‌رید؟

۳_ ریسک گریزی: به آمادگی شما برای برداشتن ریسک و از طرف دیگه درجه درد روانی که می‌تونید در مواجهه با ضرر تجربه کنید گفته می‌شه. مثلا شما ممکنه دلت بخوای بادی‌جامپینگ کنی، ولی همین که طنابو ببندن دور کمرت، از استرس غش کنی و بیفتی. اینجاست که باید بدونی «خواستن توانستن نیست!». ما ظرفیت روانی متفاوتی داریم و گاهی روان ما علیه ما کودتا می‌کنه.

حالا بعد از کلی مداقه، شما به یک ریسک پروفایل می‌رسید که باید مبتنی بر اون سرمایه‌گذاری رو شروع کنید. شما نمی‌تونید ابزار اشتباهی رو انتخاب کنید و بعد دیگران رو مقصر بدونید. خلاصه اینگه گام اول اینه: با آرامش «خودتون» رو حلاجی کنید و بعد به دنبال راه‌حل سرمایه‌گذاری بگردید.

پ.ن: این متن در روز مثبت بازار نوشته شده و در روز منفی بازار منتشر شده!

@BourseChild
مغالطه‌هایی در باب سرمایه‌گذاری غیرمستقیم
«امروز درآمد ثابت رو بفروش و دوباره با ورود پول حقیقی بیا تو سهام»

گاهی یه خرید خوب یا یه فروش تو قله، حس کاربلدی به ما می‌ده، باعث میشه به خودمون بیش از اندازه غره بشیم، همون خطایی که بهش می‌گن «اعتماد به نفس بیش از حد». حالا از فرداش شروع می‌کنیم به نسخه پیچیدن برای خودمون و این و اون، که «بفروش برو، ده درصد پایین‌تر دوباره وارد شو!»

بذارید خیالتون رو راحت كنم، بازارها در کوتاه‌مدت قابل پیش‌بینی نیستن! به همین دلیل خریدها و فروش‌های شما باید منطبق بر یک استراتژی سرمایه‌گذاری باشه. «تخصیص استراتژیک دارایی» یعنی شما با توجه به اصل سرمایه، افق سرمایه‌گذاری‌، میزان ریسکی که می‌تونید تحمل کنید و بازدهی موردانتظارتون یک بازار رو به عنوان بازار اصلی سرمایه‌گذاری انتخاب کنید و در افت و خیزها تنها با ده تا پانزده درصد سرمایه‌تون جابه‌جا بشید. به این جابه‌جایی‌ها میگن «تخصیص تاکتیکی».

این که امروز در سقف سهام بفروشید و فردا در کف طلا بخرید و پس‌فردا در سقف بفروشید، رویایی بیش نیست! جابه‌جایی زیاد باعث میشه بازدهی همون بازار هم از دست بدید و دست‌خالی و عصبانی به زمین و زمان فحش بدید!

اجازه ندین، ترس‌ها و نگرانی‌ها و غم‌هاتون براتون تصمیم بگیرن. تنها روی سبد سرمایه‌گذاری خودتون متمرکز بشین و سخنان گهربار نستروداموس‌ها رو به فراموشی بسپرید!

@BourseChild
کودک بورس‌باز pinned «•| تو ممکنه تو یه خانواده متوسط یا پایین به دنیا اومده باشی اما سر از یه مدرسه غیرانتفاعی در اورده باشی که از زمین تا آسمون باهات فرق داشتن. احساس حقارت زیادی تجربه کنی و این حس حقارت، حس متفاوت بودن از نوع بدش، تا اخر توی ذهنت جاری و ساری‌ بمونه! این حست‌…»
مغالطه‌هایی در باب سرمایه‌گذاری غیرمستقیم
«دو روزه صندوق الف رو خریدم، ولی فعلا که تو ضرریم!»

اخیرا به واسطه کارم، کامنت‌های عمومی مردم درباره سرمایه‌گذاری رو می‌خونم، نظراتی که هیچ ایده‌ای ندارم چطوری شکل گرفتن، اما مطمئنم تاثیر نامطلوبی روی ادراک ما و تصمیمات ما می‌گذارن. به همین دلیل تصمیم گرفتم هر از گاهی یکی از اونها رو اینجا بنویسم و درباره‌ش صحبت کنم.

شماره ۱:
«دو روزه صندوق «الف» رو خریدم ولی فعلا که تو ضرریم!»

موضوع اول: تورم و بالا رفتن معنادار قیمت‌ها باعث میشه نگاه ما کوتاه‌مدت بشه. دوست داریم سریع به بازدهی قابل‌توجه برسیم و کمتر پذیرای ضرر‌های کوتاه‌مدت هستیم.

موضوع دوم: همواره آدم‌هایی دور و بر ما هستن که تا بهشون برخورد می‌کنیم، می‌گن: «پول از کجا در بیاریم؟»، «چرا هر کاری می‌کنیم نمی‌شه؟»، اما همون آدم‌ها وسط صحبت‌هاشون از خرید ماشینی صحبت می‌کنن که ارزشش نسبت به پارسال دو برابر شده. دور و بری‌های ما، همون‌ها که خودشون به دنبال پول می‌گردن، ما رو نسبت به ضرر جری‌تر و حساس‌تر کردن.

موضوع سوم: آدمیزاد از ضرر متنفره. در واقع برای ما حس ضرر دو برابر دردناک‌تر از حالتی‌ه که اصلا سودی نکرده باشیم. پس همه ما در تمنای «شکست نخوردن و ضرر نکردن» هستیم.

با این حال، سرمایه‌گذاری مستقیم و غیرمستقیم در بورس با ریسک همراهه و وقتی درباره ریسک صحبت می‌کنیم یعنی «احتمال ضرر»، حداقل در کوتاه‌مدت.‌ پس پیشنهاد می‌کنم با نگاهی بلندمدت‌تر وارد بشید و دست از مقایسه بردارید!

و نکته اخر اینه که در جریان باشید، فلسفه وجودی صندوق‌ها «شکست بازار»ه، اما شکست بازار (شما بخونید شاخص کل)، قرار نیست در لحظه رخ بده. بازار ماهیت پویا داره و مدیران صندوق‌ها سعی می‌کنن از ناکارایی بازار برای دست‌یابی به بازدهی بالاتر استفاده کنن، ولی یافتن ناکارایی‌ها نیاز به زمان داره! پس صبور باشید!

پ.ن: منظور از شکست بازار، عملکردی بهتر از شاخص کل‌ه، چه در صعود و چه در افول!

@BourseChild
در_جست_و_جوی_موفقیت_مالی_بورسان_Bourseon
<unknown>
•| اپیزود چهارم: در جستجوی موفقیت

آیا با تحلیل تکنیکال می‌توان بازارهای مالی را پیش‌بینی کرد؟ آیا برای کسب بازدهی بالاتر باید ریسک بیشتری برداشت؟ بازارهای مالی چگونه کار می‌کنند؟ در چهارمین اپیزود از پادکست کودک بورس‌باز از دو نگاه مدیریت سرمایه و روانکاوی روایت «آریا» را بررسی کردیم. این یک داستان واقعی است ...

متن : نازنین موسوی، محمدرضا دم‌ثنا |
روایت : نازنین موسوی، محمدرضا دم‌ثنا، امیرهوشنگ نوایی|
تدوین : نیکان خبازی، نجمه مطیعی، ابراهیم جعفری‌نیا|
اسپانسر : شبکه بورسان |

∆ اسم‌ شخص و سایر اطلاعات شخصی برای حفظ حریم خصوصی تغییر داده شده.

@BourseChild
•| چطوری داستان سرمایه‌گذاری ما در «پادکست کودک بورس‌باز» منتشر میشه؟

این سوال تقریبا پرتکرارترین سوالی که این روزها از من پرسیده میشه. اما قبل از اینکه جواب این سوال رو بدم لازمه اصلا فرآیند مستندسازی روایت‌های شما رو در پادکست توضیح بدم:

در مرحله اول، ما از شما می‌خوایم که به چند پرسشنامه پاسخ بدین. سوالاتی درباره وضعیت مالی، سن، جنسیت تا ویژگی‌های شخصیتی و میزان ریسک‌پذیری.

در مرحله دوم، از شما دعوت میشه که توی «حداقل» یه مصاحبه شرکت کنید. هدف این جلسه بررسی گذشته شماست، بررسی تجربیات کودکی تا بزرگسالی‌تون، و در نهایت بررسی اتفاقاتی که برای شما در بازارهای مالی افتاده.

در مرحله سوم، ما وضعیت کلی شما رو با توجه به سوالاتی که پاسخ دادین و حرف‌هایی که زدین، جمع‌بندی می‌کنیم و تو یه گزارش بهتون می‌دیم.

از اونجایی که فرصت نمیشه تا درباره همه شما تو پادکست‌ها صحبت کنیم، برخی از روایت‌هایی که فکر می‌کنیم برای همه می‌تونه مفید باشه رو در پادکست هم بررسی می‌کنیم و اینجوری میشه که هر اپیزود رو منتشر می‌کنیم. [لینک کست‌باکس کودک بورس‌باز]

فعلا تنها راه ارتباطی برای شرکت در این فرآیند از طریق ثبت‌نام در فرم‌ پرس‌لاین‌ه! و همه این فرآیند به صورت رایگان انجام میشه. [لینک ثبت‌نام]

در آخر اینم بگم که از اونجایی که تعداد افرادی که ثبت‌نام کردن زیادن، ممکنه کمی دیر باهاتون تماس بگیریم. لطفا کمی صبور باشید.

@BourseChild
Telegram Center
Telegram Center
Channel