#شهر_شما🔹خسته از سر کار رسیده بود خانه. عصبی بود از اینکه چرا پیمانکارِ ساختمان ۱۰ طبقهی خیابان مدرس، دستمزدش را طبق قرار نداد و دبّه کرده بود.
قندِ نم گرفته را از قندان درآورد و بعد از خالی شدنِ استکان چای، به همسرش میگفت سرِ این ساختمان یک ماهی کار دارد و بعدش خدا کریم است. از پیمانکار هم گلایه داشت، اما به قولی که اوستا محمد بابت پاداش فردا داده بود، دلخوش کرد. از اعتراض دیروز مردم حرف میزد و همهاش به مسئولین بد و بیراه میگفت. میگفت کسی به فکر مردم نیست و ...
ساعت هشت و نیم شب شده بود و مثل همیشه ۲۰:۳۰ را فقط گوش میکرد. ناگهان چشمانش گرد شد!!! از دیدن کلیپهایی که در ۲۰:۳۰ نشان میدادند و گزارشی که از هتک حرمتها شنید، صورتش سرخ شد. زیرلب زمزمه میکرد. کسی نمیشنید چه میگفت. کسی تابحال اورا تا به این حد ناراحت ندیده بود. فقط بعد از فوت "پدرجون" این حال را داشت...
با "اوستا محمد" تماس گرفت. فردا نمیآیم. سوال اوستا محمد راجع به نگرفتن پاداش را با نیشخند جواب داد. گفت ساعت ۱۰ صبح میروم راهپیمایی. تو هم بیا. آمریکا فکر کرده رهبر تنهاست...
🇮🇷و این قصهی همیشگی مردمان این سرزمین است.
#وطنم_ایران#جانم_فدای_رهبر@boruj