#قصه_یک_ترانهدر سال ۱۳۵۵
#اردلان_سرفراز - ترانه سرای معروف- با دختری به نام
#عسل نامزد می کند.
#فریدزلاند -که اولین بار با حمایت های
#اردلان_سرفراز توانسته است پا به دنیای موسیقی بگذارد- به عنوان هدیه نامزدی بر روی یکی از اشعاری که اردلان برای نامزدش سروده است آهنگی می گذارد و آن را به دوستش تقدیم می کند.
ترانه
#عسل نخست در سال ۱۳۵۵ با صدای
#ستار ضبط و اجرای آن در برنامه استودیو ۱۱ با استقبال گسترده مردم مواجه می شود. یکسال بعد
#زلاند که همکاری اش با
#ابی آغاز شده، تصمیم می گیرد این ترانه را با صدای
#ابی نیز ضبط کند، با این حال پخش دوم ترانه در نیمه دوم سال ۵۶ با متارکه و طلاق
#اردلان و
#عسل مصادف می شود.
#اردلان_سرفراز دریک مصاحبه چنین می گوید: "بعد از جدایی ترانه ای به نام
#بت_شکن ساخته ام که اخیراً
#ستار آن را خواند. در این ترانه یکسال و نیم زندگی خود را با
#عسل تصویر کرده ام و هر چه در درونم می گذرد در آن ترانه به زبان آورده ام".
بنابر این اگر ترانه
#عسل را بتوان نقطه شروع این رابطه عاشقانه به حساب آورد، ترانه
#بت_شکن نقطه پایانی است بر ماجرای این عشق نافرجام!
ترانه زیبای
#عسل با اجرای
#ابی و
#ستار و
#بت_شکن با صدای
#ستار را بشنویم.
💠متن ترانه
#عسلميام از شهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب
عسلکسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
طلوع تازه خواستن تو رگهای منه
عسل مثل گله، گل بارون زده
به شکل ناب عشق که از خواب اومده
سکوت لحظه هاش هياهوی غمه
به گلبرگ صداش هجوم شبنمه
نياز من به او ، ورای خواستنه
نياز جويبار ، به جاری بودنه
کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
تمام لحظه ها مثل خود من با منه
تويی که از تمام عاشقا عاشقتری
منو تا غربت پاييز چشات می بری
کسی که عمق چشماش جای امن بودنه
تويی که با تو بودن بهترين شعر منه
تو مثل خواب گل، لطيف و ساده ای
مثل من عاشقی، به خاک افتاده ای
يه جنگل رمز و راز ، يه دريا ساده ای
اسير عاطفه، ولی آزاده ای
نياز من به تو، ورای خواستنه
نياز جويبار، به جاری بودنه
🥀🥀🥀💠متن ترانه
#بت_شکنای آمده با شعر ای رفته با گریه
ای خط دلتنگی از بغض تا گریه
با من صبورانه سر کردی و ساختی
اما چه بی حاصل دردامو نشناختی
تا زندگی بوده قصه همین بوده
پشت سر خورشید شب در کمین بوده
ما هر دو بازیچه در بازی نیرنگ
قربانی یک بت سر تا بپا از سنگ
تو بت پرست اما من بت شکن بودم
باید که بت میمرد جایی که من بودم
بت خانه شد اما محراب عشق من
فرمان بت این بود از عشق دل کندن
ای آمده با شعر ای رفته با گریه
ای خط دلتنگی از بغض تا گریه
بت را شکستم من بتخانه شد خالی
با خود ترا هم برد آن کوچ پوشالی
قربانی بت شد ایمان و پیوندم
من هم ز جای خویش بتخانه را کندم
اکنون نه بت مانده نه تو نه فردایی
این بت شکن مانده با زخم تنهایی
ای آمده با شعر ای رفته با گریه
ای خط دلتنگی از بغض تا گریه