با رنج بسیار
با یک بند انگشت پیشرفت در سال
در دل صخره نقبی میزنم
هزاران هزار سال
دندانهایم را فرسودهام
و ناخنهایم را شکستهام
تا به سوی دیگر رسم
به نور، به هوای آزاد و آزادی.
و اکنون که دستهایم خونریز است
و دندانهایم در لثههایم میلرزند
در گودالی، چاکچاک از تشنگی و غبار
از کار دست میکشم و در کار خویش مینگرم:
من نیمهی دوم زندگیام را
در شکستن سنگها
نفوذ در دیوارها
فروشکستن درها
و کنار زدن موانعی گذراندهام
که در نیمهی اول زندگی
به دست خود
میان خویشتن و نور نهادهام.
|
#اکتاویو_پاز |
مترجم: احمد میرعلایی
🎴@Bookhapdf