🔶#بهرام گور به همراه #نُعمان به ایران باز می گردد. موبدان به پذیره می آیند و #یزدگرد، از "بالا و فرهنگ" و چهره ی فرزند به شگفتی فرو می ماند و جایگاهی نزدیک خویش برایش فراهم می سازد. پس از یک ماه #نعمان قصد بازگشت دارد و شاه به او می گوید که #منذر در پرورش #بهرام بسیار رنج کشیده است. سپس نامه و هدیه های فراوان با او همراه می کند. از سویی، #بهرام هم نامه ای برای #مُنذِر می فرستد که
نه این بود چشم ِ امیدم به شاه کزین سان کند سوی کهتر، نگاه
نه فرزندم ایدَر، نه چون چاکری نه چون کهتری شاددل بر دری
🔶#نعمان نامه ها و هدیه ها را به #منذر می سپارد. #منذر از هدیه ها شادمانی می کند؛ ولی نامه ی#بهرام گور را که می خواند، رنگ از چهره اش می رود و نامه ای پند آمیز می فرستد
چنین گفت ک"ای مهتر ِ نامور نگر سر نپیچی ز رای ِ پدر
به نیک و بدِ شاه، خرسند باش پرستنده باش و خردمند باش
بدی ها به صبر از مِهان بگذرد سر ِ مرد باید که دارد خرد
🔶سپس ده هزار دینار گنجی و پرستار ویژه ی #بهرام را با نامه به نزدش می فرستد. #بهرام گور با دیدن نامه و هدیه ها که ده سوار ِ تازی آورده بودند، شادمان می گردد.
🔶روزی در بزمگاه #یزدگرد، بر پای ایستاده بود وهوا که تاریک شد، ناگاه خواب بر #بهرام چیره می گردد و چشم ها را می بندد. #یزدگرد خشمگین می گردد و دستور می دهد که #بهرام را در خانه زندانی کنند. یک سال #بهرام پدر را نمی بیند مگر مهر و نوروز و جشن سده.
🔶چنان می شود که روزی #طینوش رومی با باژ روم به دربار #یزدگرد می آید و #بهرام، او را میانجی می کند تا از پدر بخواهد که وی را ببخشد و نزد #منذر و # نعمان بازگرداند و چنین می شود.
جز از بزم و میدان، نبودیش کار و گر بخشش و کوشش کارزار
♦️♦️♦️
🔶خشم گرفتن #یزدگرد بر فرزند - که در بزمگاه، آداب شاهزادگی را رعایت نکرد و پلک بر هم گذاشت - خود نشانگر این واقعیت تاریخی است که یزدگرد نسبت به نگاهداشت ِآداب دربار بسیار سختگیر بود و درین زمینه، میان فرزند و دیگران که هیچ نسبتی با او نداشتند،تفاوتی قائل نمی شد.