🔸#زنــــان_شــاهنامــه
#ارنواز و #شهرناز 🔻داستان این دو بانو به روزگار نابود شدن جمشید، پادشاه ایران به دست ضحاک مار به دوش برمیگردد.
که جمشید را هر دو خواهر بُدند
سر بانوان را چو افسر بُدند
ز پوشیده رویان یکی،
شهرنازدگَر پاکدامن به نام ارنواز
🔻ارنواز و شهرناز به اسارت ضحاک در میآیند و به جادوی او گرفتار میشوند تا آنکه فریدون به خونخواهی پدرش آبتین به سوی ضحاک رهسپار میشود. زمانی که او پای به کاخ ضحاک میگذارد، ضحاک بیرون از شهر است.
ارنواز و شهرناز چون فریدون را میبینند نام و نژاد او را میپرسند. فریدون خود را معرفی میکند و میگوید به کینه جویی آمده است.
ارنواز و شهرناز از رنجی که بر آنان گذشته و ستمی که بر مردان و زنان رفته، سخن میگویند و با فریدون همدل میشوند.
ارنواز رو به فریدون:
بدو گفت: شاه افریدون تویی
که ویران کنی تنبل و جادویی
🔻خبر به گوش ضحاک میرسد او عزم شهر خود میکند. آن هنگام که به کاخ میرسد
ارنواز و شهرناز را همکلام با فریدون میبیند که همدل با او دشنام ضحاک میگویند.
بدید آن سیه نرگس
شهرنازپر از جادویی با فریدون به راز
دو رخساره روز و دو زلفینش شب
گشاده به نفرین ضحاک لب
🔻ضحاک با دشنهای قصد جان آن دو خواهر را میکند اما فریدون او را در تصمیم ناکام میگذارد و با گُرز گاو سر (گرز مخصوص فریدون) بر سر ضحاک میکوبد و او را در بند میکند.
ارنواز و شهرناز به دست فریدون آزاد میشوند و پس از بر تخت نشستن فریدون، به همسری وی در میآیند.
فریدون صاحب سه پسر به نامهای سلم، تور و ایرج میشود.
ازین سه دو پاکیزه از
شهرنازیکی کهتر از خوبچهر ارنواز
🔻سالها گذشت فریدون برای پسرانش همسرانی برگزید و سرانجام وقت آن شد تا سرزمینش را میان آن سه تقسیم کند. روم و خاور را به سلم و چین و توران را به تور بخشید. ایران نیز از آن ایرج شد.
🔻سلم از این تقسیم پدر، دلش به درد آمد، او معتقد بود ایران آبادتر از اراضی سلم و تور است. نامهای به تور نوشت و دل او را نیز پر از کینه کرد و او را با خود هم پیمان کرد که ایرج را از میان بردارند. فرستادهای به سوی پدر رهسپار کردند که حرف دل آنها را به فریدون بگوید. خبر به گوش ایرج رسید اما او از برادران نرنجید و روی به پدر گفت.
که بستر ز خاک ست و بالین ز خشت
درختی چرا باید امروز کشت
ایرج رو به سوی برادرانش میرود و به آنان میگوید:
من ایران نخواهم نه خاور نه چین
نه شاهی نه گسترده روی زمین
🔻اما حرفهای ایرج در دل تور اثر نمیکند و تور با خنجری سر از تن ایرج جدا میکند. برادران هریک روبه پایتخت خود میروند و تابوت ایرج را نیز به نزد فریدون رهسپار میکنند.
فریدون چون مرگ فرزند دید:
همی سوخت باغ و همی خست روی
همی ریخت اشک و همی کند روی
🔻و اینچنین فرزندان
شهرناز و ارنواز سرنوشتی دیگر برای ایران رقم میزنند.
◽️#نفیسه_زمانی | کارشناس ارشد پژوهش هنر
✔️ویژهنامه #شهربانو- #روزنامه_شهرآرا
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.center/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad