🔸#زنان_شاهنامه#گردیه🔷جنگاوری روشن روان
🔻در زمان پادشاهی هرمزد،پدر خسروپرویز، پهلوانی بود به نام بهرام که در سر هوای بر تخت پادشاهی نشستن کرد. بهرام را خواهری بود.
پس پردهی نامور پهلوان
یکی خواهرش بود روشن روان
خردمند را گردیه نام بود
غم انجام و آرام بهرام بود.
🔻#گردیه چون از نیت برادر آگهی یافت رو به او و یارنش گفت که این کار نیک نباشد:
به ایرانیان گفت کین ناسزاست
بزرگی و تاج از در پادشاست
🔻روزگاری سپری شد و
#خسرو_پرویز در پی سرنوشت بر تخت شاهی نشست و بهرام نیز با یارانش به نزد خاقان چین آمدند و بهرام در نزد خاقان دلاوری و نیروی خود را نشان داد و به پاس خدماتی که برای خاقان نمود، او نیز دخترش را به همسری بهرام در آورد و گنجها نصیب بهرام شد. چون خسرو پرویز از بخت بهرام با خبر گشت نامهای رو به خاقان چین نوشت که بهرام یار ناسپاس پادشاه ایران بوده است و حال او را نزد ما بفرست و اگر اینچنین نکنی به جنگ آییم. بهرام از نامه خسرو پرویز آگاه گشت از خاقان رخصت نبرد خواست. اما از بخت بد به دستور شهریار ایران، فردی تهیدست به نام قلون اجیر شده بود که بهرام را بکشد و بهرام به دست قلون آنچنان غرق خون شد که چون گردیه برادر را دید شیون و ناله سر داد و رو به برادر گفت:
الا ای برآورده کوه بلند
ز دریای خوشاب بیخت که کند
🔻با برادر از سر آه دل صحبتها کرد و از غریبی خویشتن در آن سرزمین گفت و یادآور شد که تو را پند دادم که با شهریار وطن وفاداری کن
🔻بهرام چون حال خواهر را دید رو به او گفت:
🔻آری من گمراه گشتم و از آنچه کردم نادم هستم. امید دارم خداوند مرا ببخشاید. خاقان چین از مرگ او باخبر شد نامهای به گردیه نوشت که:
بدارم تو را همچو جان و تنم
بکوشم که پیمان تو نشکنم
🔻#گردیه نیز در جواب نوشت که من و یارانم سوگوار برادریم باشد چند ماهی بگذرد سر به فرمان خواسته تو فرود آورم و آنگاه رو به یاران گفت که ما در اینجا بیگانهایم چون شب شود باید رهسپار ایران شویم. شب هنگام فرارسید و گردیه لباس رزم بر تن کرد و گرز به دست راهی شدند. خاقان چین از رفتن آنان با خبر شد و سپاهی را به دنبال گردیه فرستاد. چون دو سپاه به هم رسیدند، گردیه به فرمانروای لشکر چین گفت تو رزم و دلاوری برادرم را دیدی من نیز همچو اویم اگر هم اکنون بازنگردی هیچ یک از شما زنده نخواهید ماند. فرماندار چین بر گردیه خیره شد و گردیه نیز وی را کشت و سپاه چین گریختند. گردیه نیز نامهای به برادرش گردوی در ایران نوشت و شرح ماجرا ذکر کرد. در ادامه نیز نوشت ما در آموی میمانیم و منتظریم تا شهریار چه امر کند.
🔻چون شهریار با خبر شد گردیه را فراخواند؛ وی را از برادرش خواستگاری کرد و او را مقامی والا در میان دیگران عطا کرد. بعدها حکمرانی ری را به گردیه بخشید.
◽️#نفیسه_زمانی | کارشناس ارشد پژوهش هنر
✔️ویژهنامه
#شهربانو-
#روزنامه_شهرآرا💠#بنیاد_فردوسی_مشهد💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/🆔https://t.center/bonyadeferdowsitous🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad