کسی نزد #ماهوی سوری می رود و خبر می دهد که شاه ایران کشته شده و سُکوبا و رُهبان روم و سوگواران آن مرز و بوم با پیر و جوان تن شاه را از آبگیر برون کشیدند و در میان باغی دخمه کرده اند. #ماهوی شوم و بدبخت می گوید که ایران خویشاوند روم نبوده است و کسانی را می فرستد تا آنان که دخمه ساخته و غم شاه را خورده بودند، بکُشند. بکشتند و تاراج کردند مرز چنین بود ماهوی را کام و ارز!
مُهر و تاج شاه، همراه با #ماهوی شبان زاده بود. به وزیر می گوید که ما نه نامی داریم و نه رایی و نه نژادی؛
بر انگشتری، یزدگرد ست نام به شمشیر بر من نگردند رام
همه شهر ِ ایران ورا بنده بود اگر خویش بود، ار پراگنده بود،
نخواند مرا مرد ِ داننده شاه! نه بر مُهرم آرام گیرد سپاه!
جزین بود مان چاره اندر نهان چرا ریختم خون شاه جهان؟!
رایزن بدو می گوید که اکنون کار از کار گذشته است و باید بزرگان و جهاندیدگان را انجمن کنی و بگویی که شاه این تاج و مُهر را به من داده و سپرده است! چرا که می دانست سپاهی از ترکان خواهد آمد و مرا شبانگاه، شاه خواند و گفت جز دختری، فرزندی دگر ندارد.
بدین چاره دِه بند ِ بد را فروغ که داند که این راست ست یا دروغ؟!
ماهوی هم می گوید :" زِه! از تو برتر و مهتر کسی نیست!" 🔹🔹🔹 استاد #جلال خالقی مطلق در کتاب ارزشمند #یادداشت های شاهنامه، جلد ١١، صفحات ٣١٠ تا ٣١۴ نوشته اند :
"درشاهنامه پس از سوگنامه ی #اسفندیار و #رستم هیچ سوگ سرایی دیگری به درازی ِ مرثیه ی #یزدگرد نیست و این مرثیه در شمار پرتاثیرترین سوگ سرایی های کتاب ست... تاریخ کشته شدن یزدگرد سال ششم خلافت #عثمان برابر سال سی ام هجری (۶۵٠_۶۵١ میلادی) بود و این رویداد برای ایرانیان آغاز تاریخ گردید... به گزارش ترجمه ی تفسیر طبری پس از آن که یزدگرد سه روز در آسیا به ناشناس به سر می برد، سرانجام مردم مَرو او را دستگیر کرده و پیش خان ترک می برند و او فرمان می دهد که یزدگرد را بکشند. از آنچه رفت، روشن می گردد که درباره ی سرانجام کار یزدگرد روایت های گوناگونی بر زبان ها و قلم ها بوده است. در همه ی این روایات، ماهوی و پسر او #براز و برادرزاده اش #سنجان، نقش منفی داشتند و مسبب اصلی کشتن یزدگرد بودند. همچنین فرمانروایان #سُغد و #ترکستان با ماهوی همدست و یا دست کم نسبت به سرنوشت یزدگرد بی اعتنا بودند و تنها در شاهنامه است که# بیژن دوستدار یزدگرد دانسته شده است...[یزدگرد]در بیشتر روایات جوانی ساده دل ست که برای راندن تازیان از شهری به شهری پناه می برد، ولی همه جا فرمانروایان ایرانی که قصد سازش با تازیان و نجات مال و قدرت خود را دارند او را به نرمی یا درشتی از خود می رانند تا سرانجام در مرو به دسیسه ی ماهوی کشته می شود.به گزارش طبری زمان پادشاهی واقعی یزدگرد ٢ تا ۴سال بود و هنگام مرگ ٢٨ سال داشت. "