#خسرو_پرویز وی به بیداد می نهد و به بیدادی کهتران، راضی. #فرخ_زاد _کاردار ِ گرفتن مالیات و به گفته ای، سالار ِ بار _ از هرکسی، هرچه می خواهد، خواسته و پول می گیرد و مردم را به جان هم می اندازد.
به نفرین شد آن آفرین های پیش که چون گرگ، بیدادگر گشت میش...
چو بی نان و بی آب و بی تن شدند از ایران سوی شهر ِ دشمن شدند
مردی بی هنر و شوم و بیدادگر به نام #گُراز که نگاهبان ِ روم بود (به دلیل لشکر کشی به قسطنطنیه و گرفتن بعضی شهرهای بیزانس) نخستین کسی ست که از شاه سرپیچی می کند و پس از آن زاد فرخ؛ کسی که بی اجازه ی او کسی به دیدار شاه نمی توانست برود. زاد فرخ با گراز همدست می شود. گراز به #قیصر روم نامه ای می نویسد که برخیز و ایران را بگیر و من نیز یاریگر تو خواهم بود. قیصر نیز سپاه می آورد. شاه آگاه می گردد و در می یابد که کار #گراز ست. نامه هایی برای گراز می فرستد و او را باز می خواند؛ ولی وی اهمیتی نمی دهد و اعتنا نمی کند. #خسرو پرویز نامه ای خطاب به گراز می نویسد که "کارکرد تو را پسندیدم که قیصر را فریفتی و به دام آوردی. همین که نامه را برایت آوردند، باش تا من لشکر خویش را بیاورم تا قیصر و رومیان را اسیر خویش کنیم." سپس چاره گری را بر می گزیند و به او می گوید این نامه را بر دست راست خویش ببند و پنهان کن و بهگونه ای برو که رومی ها تو را ببینند و نزد قیصر ببرند و بگوید که نامه ای برای گراز دارم و کهترم. فرستاده چنین می کند و قیصر دستور می دهد او را بگردند و نامه را می یابند. قیصر نامه را می خواند و به دل می گوید که چه نا اندیشیده به دام افتادم! سپس لشکر خود را باز می گرداند و باز می گردد. #گراز که می شنود، شگفت زده می شود و نامه ای برای قیصر می فرستد و دلیل بازگشت وی را جویا می شود و می گوید که شاه ایران می داند که #گراز قیصر را کشانده و کینه به دل خواهد گرفت. قیصر روم هم پاسخ می دهد که
مرا خواستی تا به خسرو دهی که هرگز مبادت بِهی و مِهی
خسرو نامه ای برای #گراز می فرستد و می گوید که چندین بار از تو خواستم به درگاه آیی و نیامدی؛ اکنون سپاهت را بر ِ ما فرست. #گراز به سپاهیان از نامه می گوید و از آنها می خواهد که همدل باشند..آنها تا #خُرّه اردشیر (فیروز آباد) می روند. شاه # زاد فرخ را چند بار می فرستد تا جویا شود که چرا قیصر را بدین مرزو بوم راه داده است.یک بار دیگر هم برای معرفی کردن کسی که نفشه از او بوده. #زاد فرخ پنهانی به آنها می گوید از شاه نترسند که لشکری ندارد و... به او و شاه دشنام دهند. آنها نیز لب به دشنام، می آلایند. #زاد فرخ به شاه خبر را می رساند. #خسرو در می یابد که# زاد فرخ نیز بر اوست و دشمنی دارد.چرا که #رستم برادر#زاد_فرخ نیز با ده هزار شمشیرزن از شاه پیچیده ست. #زادفرخ هم می فهمد که شاه او را گنهکار می داند. از درگاه بیرون می رود و پیری آگاه که همراه با #زادفرخ بوده به وی می گوید که باید #شیرویه پسر بزرگ شاه را بر تخت نشاند.
🔸🔸🔸
استاد #خالقی_مطلق در کتاب ارزشمند #یادداشت_های_شاهنامه، جلد ١١ صفحه ی ٢١۶ نوشته اند که خسرو همان نیرنگی که در برابر #بهرام و #گستَهم به کار بسته بود و به کامیابی رسیده بود، در برابر گراز هم انجام می دهد؛ ولی این بار نتیجه نمی گیرد. زیرا بزرگان دربار به او پشت کرده و توطئه چین شده بودند. همچنین آسایش و فراوانی و دادگری سالهای آغازین پادشاهی ش که از زمان انوشیروان مانده بود، به دلیل ستم های شاه از دست رفته بودو دل ها شکسته بود. استاد در صفحه ی ٢١٩ همین جلد فرموده اند که "خواست از رستم، گویا همان رستم پسر هرمزد یا رستم فرخزاد ست که در جنگ با تازیان کشته شد". درباره ی #گراز هم در صفحه ی ٢١۵ همین جلد نوشته اند: "این گراز همان #شهر_براز در #تاریخ_الرُسُل و منابع دیگر است که #فرّخان نیز نامیده شده است... شهر براز لقبی است پهلوانی به معنی "گراز کشور". این مرد سپس تر، پس از کشتن #اردشیر چند ماهی به نام #فَرایین گراز پادشاهی کرد. فَرایین گویا خوانش نادرستی از #فرّخان باشد." ایشان ارجاع از #نولدکه، تاریخ ایرانیان و تازیان، صفحه ی ٢٩٢ نیز داده اند.
کاوۀ آهنگر به عنوان یکی از شخصیّتهای اصلی و اساسی و اصلاً براندازندۀ نظام ظلم #ضحّاکی، از میان مردم بر میخیزد؛ و جالبتر اینکه درفش ملّی #ایرانیان در سراسر #تاریخ روائی و واقعی ایران پیش از اسلام، منسوب به یک شخص عامی و برخاسته از میان مردم هست: #درفش_کاویانی؛ که بنا بر قول مشهور منسوب به #کاوه هست.
🔶تاریخ ملّی -و در بخشهایی تاریخ واقعی #ایران- به دلیل اینکه در زبان هنری #فردوسی و در قالبی وحدتمند و دارای ساختار عرضه شده، به ماندگاری رسیده و #شاهنامه درواقع توانسته باورداشت های نیاکان ما را -که ما الآن می گوییم #تاریخ ملّی، ولی در آن عصر به عنوان تاریخ واقعی تلقّی و تصوّر می شده- حفظ بکند و این را ادامه بدهد.