🔺به گفتهی #ابوریحانبیرونی#بهمن، فرشته ی مُوکّل بر بَهایم (چهارپایان) است. زرتشتیان دراین روز و گروهی دیگر در تمام روزهای بهمن ماه از کشتار حیوانات سودمند پرهیز میکنند
🔺دومین روز از ماه #بهمن نام دارد و ایرانیان هرگاه نام روز و نام ماه یکی می شد، جشن می گرفتند. ( جشنهای دوازدهگانه). دوم بهمن _ بهمنروز از بهمنماه _ جشن #بهمنجَنه یا بهمنگان برگزار میشد.
#خاقان چین پس از خبر یافتن از مرگ #بهرام دلش پر ز درد می شود و دو فرزند #قلون را در آتش می سوزاند و سرای و برزن و دارایی های او را می سوزاند. سپس خاتون را به گیسو ش از پرده بیرون می کشاند و
به ایوان کشید آن همه گنج اوی نکرد ایچ یاد از بُنه رنج اوی
کسی را در پی #خُراد بُرزین می فرستد؛ ولی نمی تواند وی را بیابد و در سوگ #بهرام می نشیند. از آن سو #خراد برزین نزد #خسرو پرویز می رسد و ماجرا را به او می گوید و خسرو بسیار شادمان می گردد و به هر پادشاهی نامه می نویسد و کشته شدن دشمنش را خبر می دهد. همچنین به #قیصر_روم نامه ای می نویسد و به آتشکده بسیار می بخشد و موبدان را خلعت می دهد و به خراد برزین بسی گوهر شاهوار می بخشد.
#خاقان چین پس از مدتی نامه ای برای #گُردیه خواهر #بهرام می نویسد و در آن نامه از او خواستگاری می کند.
بِه از من ندیدم تو را کدخدای بیارای این پرده ی ما به رای!...
وزان پس بدین شهر، فرمان تو راست گروگان کنم دل بدان چِت هواست...
نامه را با برادرش به #مرو نزد #گردیه می فرستد. گردیه نامه را می خواند و خردمندانه پاسخ می دهد که :
چنان کرد خاقان که شاهان کنند جهاندیده و پیشگاهان کنند...
کنون دوده را سر به سر شیون ست نه هنگامه ی این سخن گفتن ست
چو سوگ چنان مهتر آید به سر ز فرمان خاقان نباشد گذر
مرا خود به ایران شدن، روی نیست زن پاک را بهتر از شوی نیست!...
بدین سوگ چون بگذرد چارماه سواری فرستم به نزدیک شاه،
همه بشنوم هرچه باید شنید ز گویندگان، تا چه آید پدید...
و با هدیه ها، برادر خاقان را راهی می کند. #گردیه با رایزن به گفتگو می نشیند که باید نهانی به ایران برویم و من به برادرم #گُردوی نامه ای نوشته ام که به شاه از رنج و کار ما بگوید. باشد که به سخن من بگرود. رایزن پاسخ می دهد که بانو تویی و
ز مردِ خردمند، بیدارتر ز دستورِ داننده، هشیار تر
سپس # گردیه لشکر را ارزیابی می کند و به آنان درم می دهد و می گوید :
به توران غریبیم و بی پشت و یار میان بزرگان، چنین سست و خوار...
یا تن به جنگ دهید و یا از جای، نجمبید و بمانید.
به آواز گفتند :" ما کهتریم ز رای و ز فرمان تو نگذریم"
#یَلان سینه و #ایزد گُشَسپ و نامداران بر اسب می نشینند و
همی گفت هرکس که " مردن به نام به از زنده و چینیان، شادکام"!
شبانگاهان #گردیه و لشکرش چون باد می تازند؛ از لشکر گروهی به زنهار نزد خاقان می روند و آگاهی می دهند که گردیه به سوی ایران راهی شده است. خاقان چین سپاهی در پی لشکر #گردیه می فرستد و روز چهارم به وی می رسند. دو لشکر مقابل هم می ایستند و #تُبُرگ سپهدار لشکر با #گردیه سخن می گوید و از او می خواهد بماند؛ حتی اگر نمی خواهد با خاقان ازدواج کند. #گردیه پاسخ می دهد که دور از سپاه با هم گفتگو کنیم.
چو تنها بدیدش، زن چاره جوی از آن مغفَر تیره بگشاد روی،
بدو گفت : " بهرام را دیده ای سواری و رزمش پسندیده ای
مرا بود هم مادر و هم پدر کنون روزگار وی آمد به سر،
کنون من تو را آزمایش کنم یکی سوی رزمت نمایش کنم
اگر از درِ شوی یابی، بگوی! همانا مرا خود پسنده ست شوی"!
سپس
یکی نیزه زد بر کمربند اوی که بگذاشت خَفتان و پیوند اوی
و با لشکر او می جنگد و پیروز می شود و به سوی ایران همچنان لشکر می کشد.