امشب جلو در خونه که رسیده بودم، چند دقیقه همونجا موندم توی ماشین و پیاده نشدم، با خودم میگفتم الان که چی؟
خب بری تو خونه که چی؟
این زندگی رباتی صبح برو بیرون شب بیا خونه تهش که چی؟
جواب دادم هیچی، الکی، روزم شب شه فقط.
اگه میخوای تا بزنیم زیر میز؟ من پایه اتم.
گفت نه، هنوز یه چیزایی دارم که نمیخوام از دست شون بدم.
پس هنوز ادامه میدم، ولی خب با گریه.