#خاطرات_شهدا "مسولینی که برسرسفره های رنگین می نشینند،با دقت بخوانند."
بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن!
حاجي داشت حرف مي زد و
#سبزي_پلو را با
#تن_ماهي قاطي مي كرد.
هنوز
#قاشق اول را نخورده، رو به عباديان كرد و پرسيد:
عبادي!
بچه ها
#شام چي داشتن؟
-همينو!
-واقعاً؟
جون
#حاجي؟
نگاهش را دزديد و گفت:
تُن رو فردا
#ظهر مي ديم!
حاجي قاشق را برگرداند.
#غذا در گلويم گير كرد!
-حاجي جون به خدا فردا
ظهر بهشون مي ديم!
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت:
به خدا منم فردا
ظهر مي خورم!
#خاطرات_شهدا #شهید_محمدابراهیم_همت#تلنگر@bisimchi1