نازنین،
امروز هم دو نامه. یکی از رُم، از روز دومین تلفنت؛ یکی هم از آمریکا، سهشنبه، روز دریافت اولین نامهی من. فوراً بگویم لطفاً «سروته چیزهای بیمورد» را نزنید. من عاشق چیزهای بیموردتانم. شما خانم خیلی خوبی هستید که همیشه در گردشهای صبحانه و عصرانهتان باید چیزهای بیموردتان را همراه داشته باشید، مثل سگهای کوچک خاکستری چشمعسلی، که همپای خانمهای تکیدهی متشخص در آفتابهای پریدهی حاشیههای bois de boulogne میگردند. کلمههای شما به دستوپایشان توی هم گیر میکند و میخورند زمین، به تشخص شما میافزایند، چشمتان همیشه به بالا به آسمانهای آبی یکدست روبهروست.
عهدهایمان را نگاه دارید. در نیویورک، سه شبانهروز در اتاق بستهای خواهیم ماند با پردههای کشیده؛ در لندن، اردک سفارش خواهیم داد لب دریاچهی هایدپارک؛ در رم شما، پابرهنه روی سنگفرشهای شبانه راه خواهیم رفت تا ته یک کوچه در اتاق سقفکوتاهی با رومیزیهای چارخانهی صورتی و سفید؛ چیزی برایمان بیاورند که اسمش یک سطر طول بکشد و قیمتش هم بعد یک سطر طول بکشد؛ در اندلس، وای، نمیدانم چهکار خواهیم کرد؛ اما، در پاریس، میتوانیم روی سیل برگهای خشکیده راه بیفتیم، چون مسیح روی آب.
اینجا خبری نیست، شمیم فقط سلام رساندهست.
—بیژن الهی
پنجشنبه، ۲۳ آبان ۱۳۵۳
❚❚❚