داستان عجیب ترین خیانت 😱
بدون این که به جاری ام بگم برای خیاطی رفتم خونشون تا شلوارمو کوتاه کنه.
، زنگ در و که زدم دیدم کسی خونه نیست .
دم در منتظر بودم که یه موتوری وایستاد
نسبتمو پرسید و منم گفتم خواهرشم، بعد پرسیدم از طرف شوهرش بسته اومده ؟؟
بسته رو گرفتم یه کارتن بزرگ بود . منتظر بهار بودم دیر کرده بود که دیدم پشت بسته و به عنوان سفارش مشتری مشخصات و ای دی پیج اینستاگرام امیر شوهرم نوشته شده بود.گیرنده بهار بود و اما فرستنده مشخصات شوهر من بود.هر جور فکر میکردم باورم نمیشد...تا اینکه
ادامه داستان..👉