زندگی نامه پاسدار شهید
🌹مدافع وطن
محمد محرابی پناه
🕊یگان نیرو ویژه صابرین
✨بخش
4⃣#پدر:
گفتیم خوب اختیار با خودته. چی کار می خوای بکنی؟
❓ #گفت فعلاً می روم کشاورزی تا ببینم چه طور می شه. چون مقداری کشاورزی و دامداری هم داشتیم،
#یکسالی رو توی کشاورزی گذروند. اتفاقاً همون سالی هم بود که خیلی سرد بود هوا و برف سنگینی هم آمده بود. قسمت این پیرمردها بود که این صحرا بماند. شاید به ده نفر از این
#پیرمردها می گفت نیازی نیست بیایید صحرا؛ همه گوسفندهاشون رو علوفه می داد تا شب و بر می گشت.
این مدت گذشت تا یه روز آمد و گفت:
#دانشگاه امام حسین(ع) ثبت نام می کنه و من هم ثبت نام کرده ام.
#گفتم به امید خدا، اشکال نداره.
شروع کرد یه مقداری درس ها رو خوند و دانشگاه قبول شد.
وقتی جواب آمد که قبول شده، گفت یه
#خواهشی ازت دارم. گفتم چی؟ گفت: وقتی از سپاه برای تحقیقات می آیند به دوستانت
#سفارشم را نکنی. بگذار واقعیت را بگویند. آن چیزی که حقم هست.
#نمی خواهم خدای ناکرده پارتی بازی بشه. بگویند چون پسر فلانیه قبول شده. بینی و بین الله بگذار هرچی که باشه. قبول کردیم.
🌱در کنار شهیدان مصطفی (کمیل) صفری تبار و علی بریهی
🕊🕊توی اون مرحله هم قبول شد و با دوستانش رفتند دانشگاه امام حسین علیه السلام. توی دانشگاه هم
#اولین کاری که کرده بود دوستی به نام آقای صفری (شهید مصطفی صفری تبار) پیدا کرده بود که با هم شهید شدند.
🌹🕊🕊#محمد با تعدادی از همشهریانش می رفتند تهران و می آمدند. یک روز یکی دو نفر از این همراهانش آمدند پیش من گله. گفتند محمد یک مقداری کمتر نزدیک ما می آید. من از او جویا شدم گفتم
#علتش چیه؟ گفت اگر حرف هایی که در جمع دوستانه زده می شود
#تهمت و
#غیبت نباشد مشکلی نیست. متوجه شدم که اگر مقداری فاصله می گیرد می خواهد دچار
#گناه غیبت نشود.
آقای
#میریان (فرمانده سابق صابرین) می گفت ما رفتیم دانشگاه صحبت کردیم برای جذب داوطلب و چند تا از اون ها رو برای تیپ
#صابرین انتخاب کنیم. ده نفر را قبول می کنند که بروند توی این جمع.
⏯#ادامه_دارد،،
#یادگاه_شهدای_صابرین✨@behtarin_farmandeh#همدانی