امروز از دیروز به مرگ نزدیکتریم به خدا چطور؟؟
به خدا که وصل شوی
آرامشی وجودت را فرا می گیرد
که نه به راحتی میرنجی،
و نه به آسانی میرنجانی….
ارتباط باما:
@Shahinhashemi11
ادمین:
@Quranwnoor
لینک دعوت:
https://t.center/beesoyenoor
❣" پروردگارا ! تو را حمد و ستایشی ڪه شایسته جلال چهره و عظمت سلطان توست "
🌼🍃برای دو فرشته سنگین آمد ثواب نوشتن آن را و نمی دانستند ڪه چه بنویسند پس به سوی باری تعالی بالا رفتند و گفتنــد :
🌼🍃 پروردگارا ! یڪی از بندگانت ذڪری گفت ڪه نمی دانیم چگونه ثواب آن را بنویسیم . پروردگار در حالی ڪه از گفته بنده اش آگاه تر بود پرسیــد : بنده ام چه گفت ؟
🔹برای من که ساعت ۵ صبح میخوابم، ساعت ۲ زود است و برای تو که ۱۱ شب در رختخواب هستی، ۲ دیر است.
🔸قضاوت هم همین است. تو حق نداری راجع به کسی که وضعیتش با تو متفاوت است، نظر بدهی.
🔸اینطوری آدمها طبقهطبقه میشوند. بالاتریها به پایینیها جوری دیگری نگاه میکنند و بالعکس.
🔹هر کدامشان با منطق و زاویه دید مخصوص به خودش دیگران را برانداز میکند.
🔸من کنار غذایم پنجشش فلفل تند دوست دارم و تو با نصف فلفل تمام وجودت میسوزد.
🔹میبینی؟ من و تو فرق داریم؛ افکارمان، جایگاهمان، خانوادهمان، شخصیتمان.
🔸دلیلی ندارد اگر سلایق یا رفتارم شبیه تو نیست، مورد سرزنش قرار بگیرم و انگشت اشارهات سمت من بچرخد.
💢 کسی که با ما تفاوت دارد، قابل احترام است. @beesoyenoor🪴
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح درب خانه ی برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک من است. او هفته ی گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را به خاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم. !!
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: «مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت: «دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»
راستی، تا به حال برای چند نفر پل ساختیم؟! بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیدیم !؟
ممکن است روزی در زندگی مجبورت شوید سکوت کنی، زیرا خدا دوست دارد تو را صبور ببیند، خشمت را سرکوب کند، دردت را پنهان کند.، کلماتی را که برای رنجاندن به شما گفته شده است منتقل می کنید، با نگرانی هایی که راه حلی برای آنها پیدا نکرده اید، راه می روید و همه چیز در زندگی شما را ترغیب می کند که بایستید، اما همیشه به یاد داشته باشید که خداوند مؤمن را دوست دارد تو راه را ادامه می دهی تا خدا تو را دوست بدارد.💜
چرا که بسیاری از افراد زندگی با آسایش دارند ولی از نعمت ایمان محروم اند و چه بسا افراد با ایمانی که عاقبت بخیر نمیشوند. خدایا زندگی با ایمان و عاقبت بخیری را نصیبمان بگردان.
💠 نمیتوانی یک قدم در قیامت برداری مگر #چهار_سوال را پاسخ دهی🥀
🔹 رسول الله ﷺ فرمود👌 هیچ کس روز قیامت نمی تواند یک قدم بردارد مگر اینکه باید به چهار سوال پاسخ دهد👌
❶: عمرش را چگونه و در چه راهی به پایان رسانیده است🥀 ❷:علمش را صرف چه کاری کرده است🥀 ❸:مالش را از چه راهی به دست آورده و در چه راهی خرج نموده است🕍 ❹جسمش را در چه راهی به پیری رسانیده است👳♂ 📚[صحیح الترمذی / 2417]
🔹شخصی گرسنه بود. برایش کلم آوردند. اولین بار بود که کلم میدید.
🔸با خود گفت: حتما میوهای درون این برگهاست.
🔹اولین برگش را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یک برگ دیگر و...
🔸با خودش گفت: حتما میوه ارزشمندی است که اینگونه در لفافهاش نهادند.
🔹گرسنگیاش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور میریخت.
🔸وقتی برگها تمام شدند، متوجه شد میوهای در کار نبود و کلم مجموعه همین برگهاست.
💢 ما روزهای زندگی را تندتند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم. در حالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم!
🔺زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم، بنابراین قدر فرصتها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی رزق است.چون بعضیها بیدار نمیشوند.
زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است.
گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد (مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل میشوی) این تلنگر، رزق است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی، این رزق است.
رزق واقعی این است.. رزق خوبی ها، نه ماشین نه درآمد،اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد،اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.
ودر اخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت این بزرگترین رزق خداوند است
➖ مسلمان؛ برادر مسلمان است؛ هرگز به او ستمنمیکند، دست از یاریش برنمیدارد و او را در برابر حوادث تنها نمیگذارد. 📚 صحیح امام بخاری رحمهالله @beesoyenoor🪴
➖ و کیست بیدادگرتر از آن کس که نگذارد در مساجد خدا، نام وى بردهشود و در ویرانى آنها بکوشد؟! آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد]ها درآیند. در این دنیا ایشان را خوارى و در آخرت عذابى بزرگ است. 💌 البقرة: ١١۴ @beesoyenoor🪴
🤲پروردگارا، دشمنی را بر ما مسلط نمودی ڪه به عیوب ما آگاه است [یعنی شیطان]، و خودش و طایفه اش ما را می بینند از آنجایی ڪه دیده نمی شوند، پروردگار او را از ما مایوس گردان همان گونه ڪه او را از رحمت خود مایوس ڪردی، و او را از فریب دادن ما ناامید گردان همان گونه ڪه او را از عفو خود ناامید ڪردی و میان ما و او فاصله بینداز و او را دور ڪن همان گونه ڪه او را از بهشت دور ڪرده ای، چرا ڪه تو بر هر ڪاری توانایی"
👹 روزی شیطان .. در راه مسجد خودش را به او نشان داد و گفت: ای پسر واسع، مرا می شناسی؟ گفت: تو چه ڪسی هستی؟ گفت: من شیطان ملعونم.
❓فرمود: ❓چه می خواهی؟
🔸گفت: این دعای استعاذه را به ڪسی آموزش ندهی. با تو پیمان می بندم ڪه نه خودم و نه هیچ ڪدام از فرزندان و پیروانم، تو و اولاد و نسل تو را وسوسه نخواهیم ڪرد و شما را به معصیتی امر نخواهیم ڪرد.
🔰محمد بن واسع رَحِمهُ اللّٰهُ تَعَالَى فرمود: به خدا قسم هر ڪس این دعا را بخواهد به او آموزش می دهم. اڪنون هر ڪاری می خواهی انجام بده.
📗إحيَاءُ عُلُومِ الدِّين الإمامُ محمد الغزالی رحمه الله