🔴 #شاهچراغ و ثانیهها...
🔹حادثه تلخ تروریستی شیراز را که شنیدم، قلبم آتش گرفت. در این مدت زمان که از حادثه گذشت، به تحقیق رو آوردم. خواستم به سان برخی، از همان ابتدا به قضاوت ننشینم. ببینم و بشنوم و بیاندیشم. فیلمها را نگاه کردم و عکس العملها را.
به فکر فرو رفتم...
اویی که در میان معرکه است و اویی که بیرون گود به تماشا نشسته...
🔹فقط چند ثانیه طول میکشد...
یک نفر با اسلحهای با 240 گلوله به مردم حمله ور شود.
فقط چند ثانیه طول میکشد...
گلولهای بخوری و شهید شوی و خودت بفهمی.
فقط چند ثانیه طول می کشد...
به فکر جان دیگری بیفتی و در میان شلیک گلوله، به کمک او بروی.
فقط چند ثانیه طول می کشد...
دست خالی به سمت فرد مسلح حمله کنی و او را بر زمین بکوبی.
فقط چند ثانیه طول می کشد...
در مکان امن به تماشا بنشینی و همه کس و همه چیز را به گلوله واژگان ببندی.
فقط چند ثانیه طول می کشد...
در میان متنهای پر از گلوله مصدوم شوی و خودت نفهمی.
🔹من کجای این ثانیهها هستم؟!!
اگر قرار بود اسلحهای به دست بگیرم و مردم را به رگبار ببندم..... محال بود محال!
اما اگر در برابر صدای غرش اسلحه بودم و میدانستم گلوله شوخی ندارد چه؟! به کمک دیگری میرفتم؟ با هر سن و سالی که باشم!
اگر فرد مسلح کمربند انفجاری داشته باشد چه؟! نمیدانم دارد یا نه! آیا در میان رگبار گلوله به سمت او حمله میکردم تا جان دهها انسان را نجات دهم؟!
🔹حال که در مکان امن نشستهام چه؟ آیا من نمیتوانم اسلحه افکار به دست بگیرم و مردم را با واژگان گلوله باران کنم؟
آیا گلولههای نامرئی و بیصدای واژگان را میشناسم؟ آیا من مصدوم شدهام یا نه؟
🔹آیا من فهمیدم در میان این معرکه فقط چند ثانیه طول کشید تا صاحب مسلسل را به زمین بکوبند و خلع سلاح کنند؟ و آیا فهمیدم در بیرون معرکه در مکان امن هم که باشم می توانم زخمی شوم از گلولههای نامرئی قلمم؟!
🔷سوال اصلی این است: من کجای این ثانیهها هستم؟
✍ معصومه کریمی
دانش پژوه دوره کنشگران مردمی
✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید
👇@BDON_SANSOR