#صبحانهشوممنقسمت
#دومسر ساعت بیدارشدم. نمازمو خوندم. سریع رفتم سراغ گوشیم.
پیام فرستادم:سلام فاطمه جان. دلم برات تنگ شده. همینطور به صفحه گوشی نگاه میکردم تا فاطمه جواب بده بعد ۴ ۵ دقیقه جواب داد.
سلام آقای من. سلام سرورم. دل من بیشتر تنگیده بود.
ممنون عزیزم.ببخشید که این مدت نبودم.میدونم بالاخره شما زن هستی احساساتت پاسخ میخواد و من هر چه هم که ذهنم درگیر باشه باید یه وقت واسه شما میذاشتم.
نه محمد جان اشکال نداره.من درک میکنم که تو چه موقعیتی هستی و از روز اول که جواب بله رو بهت دادم میدونستم که دارم با کی ازدواج میکنم.
مگه یادت رفته که گفتم شما تو مسیرت ثابت قدم باش من تا قله قاف باهات میام؟!
نه فاطمه جان یادم نرفته. ولی باور کن اون اتفاق واسه من خیلی سنگین تموم شده و امیدوارم که به زودی جبرانش کنم...
کلی باهم صحبت کردیم و انگار یه کوهی از رو دوشم برداشتن. واقعا فاطمه بهم احساس سبکی میده. تو بدترین شرایط حرفهاش آرومم میکنه. خوشحالم که سر موقع ازدواج کردم و یه همدم مومنه و پشتوانه قوی دارم. بهترین پشتوانه هر مردی خانومشه ...(زن ذلیل نیستمااا تفاهم داریم
😜)
فک کنم ساعت 6 بود که رسیدم اداره. رو پیج همه بچه ها پیام گذاشتم که 7:30 منتظرتونم که تقسیم کار کنیم. تا قبل اومدنشون، رفتم چای دم کردم و یمقدار بیسکویت گذاشتم رو میز که بچه هایی که صبحونه نخورده بودن بتونن استفاده کنند...
سر ساعت همه اومدن. قرار شد خانم رضایی با اسم سازمانی (زینب) و خانم احمدی با اسم سازمانی(مطهره)، مسئول رصد تمام اقدامات گذشته تا الان سوژه تو فضای مجازی و حقیقی باشن. مهمترین دوستانش رو شناسایی کنند و هر چیز بدرد بخوری هم که دیدن روش کار کنند و گزارش بدن.
امید و حسین تیم پشتیبانی رو تو دو جهت متفاوت مدیریت خواهند کرد. ابراهیم و سید امین هم قرار شد که بررسی کنند ببینند که دایره تحرکات سرشاخه های تیم نفوذی موسوم به HRF تا کجاها گسترش داشته و آیا تا الان کسی از مسئولین خرد تا کلان وارد زمین بازیشون شده یا نه...
اما این وسط یه نفر میمونه که خودمم و مسئولیت من ارتباط مستقیم با سوژه هست بدون ایجاد حساسیت و تنش احتمالی پس قبل از هر اقدامی باید رصد های زینب و مطهره و ابراهیم و سید امین بهم برسه. قرار شد تا 2 ساعت دیگه تمام این کارهارو انجام بدن.
سریع رفتم پیش حاجی و درخواست اختیار تام تو ماموریت رو کردم تا تو موقعیت های حساس لازم به کسب اجازه نباشه. حاجی حکمشو داد و شدم مسئول تام الاختیار پرونده.
تا بچه ها مشغول کارهای محوله بودن، سریع درخواست جلسه با مشاورای اداره کردم. نکات لازم رو یادآور شدن. خانم دکتر شفیعی یه حرفی زد که نشون داد واقعا خانم ها روی جزئیات بیشتر دقت می کنند اونم خانم دکتر ما که به تنهایی 10 مرد رو حریفه. فقط یه جمله گفت که تو سخت ترین لحظه عملیات راهگشامون شد. گفت:"خودت باید شیک و مجلسی بپوشی". این جمله کلی تفسیر و توضیح داره. یکیش اینه که هم باید مسلح باشم هم نباشم. منظورش اینه که نباید سلاح فیزیکی حمل کنم. یا بقول امروزیا منم باید همرنگ جماعتشون بشم...لازمش هم اینه که من از فرهنگ تیم مقابل آشنایی کامل داشته باشم مخصوصا سوژه مرموز ما... اما چطوری؟!!
ادامه دارد...
#الف#بدونسانسورhttps://t.me/joinchat/AAAAAD5n5WxMXftj_lCRUQ