چه گناهی کردیم!
✍️ رحیم قمیشی
پنجشنبه صبح رفته بودم تنها شعبه بانک شهر کوچکی، که برقش طبق برنامه، رفته بود. کارمندان نشسته و ارباب رجوع تنها قدم میزدند و همزمان غر؛
- این چه مصیبتی است که بر سر ما آمده!؟
- چه گناهی کردهایم که به این روز افتادیم.
- نگاه کن مدارک رفقایش را میگیرد تا بعداً انجام دهد، مدارک ما را نه!
- حالا ساعتی که برق میآید بانک تعطیل نشود!!
و کارمند بانک با خنده جواب میداد، نگران نباشند، تا دو ساعت دیگر حتماً برق میآید.
و البته معلوم نیست آنجا که باید پول برود آیا آن موقع برق دارد!!
واقعا ما چه گناهی کردهایم که تقاص آن را پس میدهیم؟
برادرم، اگر ما در آلمان و انگلیس هم به دنیا آمده بودیم، شک نکنید آنجا را هم جهنم میکردیم! امروز آنجا هم برقش قطع بود، کارمندش به ما میخندید، دولت آنجا هم دنبال عیشش بود و حاکمانش به ما مردم میخندیدند!!
چرا از آنکه سواری میدهد سواری نگیرند.
کدام عقل سلیمی میگوید ملتی که بزرگترین منابع خداداد را در اختیار دارد، نه فریاد میکشد، نه حقش را مطالبه میکند، نه با هم هستند، نه شجاعت اعتراض دارند را، تا آخر حقش را نخورند.
بله، ما گناه کردهایم!
وقتی خلخالی اعدام میکرد و با تمسخر میگفت ما میکُشیم، اگر گناهکار نبوده بهشت میرود! و گناهکار بوده چه بهتر، و خودش تا پایان عمر به پزشکان آویزان ماند شاید یکروز دیرتر به بهشتش ببرند!! و ما تنها نگاه کردیم، گناه کردیم و نتیجهاش همین است.
وقتی دستور دادند در زندان چند هزار نفر اعدام شوند، چون ممکن است آزاد شوند و خلاف کنند، و ما هیچ کاری نکردیم، گناه کردیم.
وقتی گفتند ما میخواهیم تا رفع مشکلات جهان فقط بجنگیم، و نگاه کردیم، گناه کردیم.
وقتی مطبوعات را بستند.
وقتی در کهریزک جنایت کردند.
وقتی انسانها را به جرم اندیشیدن زندان کردند.
وقتی احکام اعدام صادر شد، پنج اعدام برای کشته شدن یک نفر، بدون دادگاه علنی، بدون وکیل مدافع.
ما گناه کردیم.
وقتی به زنانمان اهانت شد
وقتی گفتند حکومت حق ابدی آنهاست
و ما تنها نگاه کردیم و پچپچ
گناه کردیم.
ما گناه کاریم!
و این کمترین سزای ماست.
ما حق اعتراض را از خود سلب کردیم...
هوای آلوده، قطع برق، بنزین آلوده، ماشینهای فرسوده، طبیعت بیجان، دلهای مرده، حاکمانی مستبد و شادمان، طبقهای ده درصدی مسلط بر همه کشور...
این تاوان مسلم گناهان ماست.
اینکه هر روزمان با اخبار ناخوش شروع میشود
اینکه هر روز حکم جدید اعدام داریم
هر روز یک خودکشی از سر استیصال و اعتراض
هر روز با دلهره بیدار میشویم
هر صدای بلندی حس شروع جنگ و خونریزی در ما ایجاد میکند.
تحریم هستیم و با نداری زندگی میکنیم
خزانهمان صرف آبادی بیگانگان میشود
دقیقاً تاوان گناه خود ماست.
و ما گناهکاران
در جهنم خودساختهمان
هر روز باید بسوزیم و باز زنده شویم
تا باز سوزانده شویم...
مگر بدانیم
هیچ ملتی به پیشرفت و رفاه و آزادی نرسید
مگر آن را خواست
و به پای خواستهاش ایستاد
و از هزینه دادن هم نترسید!