بسم رب الحسین (ع)
قدم میزنم ..
در طریق العشاق ..
در مسیری که سراسر عشق است و نور
مشایه..
از نجف تا کربلا ؛ که بین الحرمین شاه و شاهزاده است
مسیری که قلب بی طاقت مرا
از قرارِ امنِ نجفِ امیرالمؤمنین به آغوش حسین (ع) می رساند ..
و الحق که منزلگاه ، آغوش حسین (ع) است
و ملجأ ، پناهِ ماهِ کربلا عباس (ع) است
با هر قدم که برمیدارم و به حرم نزدیک تر می شوم ضربان قلبم تند تر میشود و به یاد می آورم تمام یکسال گذشته را ،
که در فراق ، هر بار با نوای کربلا ضربان قلبم بالا میرفت ..
اینجا در این دیار کرب و بلا
انگار که دیگر نسیم هم جانی برای وزیدن ندارد ..
به آسمان غبار گرفته این سرزمین نگاه میکنم
در حوالی غروب آفتاب ..
خورشید سرخ رنگی که در افق خودنمایی می کند ناخودآگاه مرا به یاد مصائب کاروان اسرای کربلا میندازد .. آخر این خورشید همان خورشیدِ بی رحم هزار و چهارصد و اندی سال قبل است که
بر پیکر صدپاره ارباب دوعالم تابید
همان که دید لحظه ی ^ علم افتاد و علمدار نیامد ^ را
و سوزاند قلب تب دار عقیله بنی هاشم را و همان آفتابی که اهل کاروان را در دل دشت و صحرا تا شام بلا همراهی کرد ..
و حالا انگار آن خورشید بی رحم هم پس از قرن ها شرمنده تک تک قدم های قافله است و همراه سیل عشاق اباعبدالله خون گریه می کند ..
آری کربلا روایت شرمندگی هاست
آن روز شرمندگی سقا
و امروز شرمندگی آب
و آفتاب ..
و ما همه که ^ یا لیتنی کنت معکم ^ گویان در حسرت مقام حبیبِ حسینیم ..
عمود ۱۴۰۷ .. عمودِ سلام ..
مقابل گنبد ماه تر از ماهِ قمر العشیره
و قلبی که چیزی نمانده از سینه بیرون بزند ..
به نشان ارادت دست بر سینه میگذارم و سلام می دهم ...
حالا من ...
با کوله باری از خستگی
با قلبی آکنده از درد
و با روحی خسته از زخم می آیم
و میرسم به خیالی ،
که از آخرین بار که به حرمت آمده ؛
با این جسمِ خاکی مجبورِ به هجران
همراهی نکرده
و در بین الحرمین ات جا مانده ..
و به قرار میرسم
و تو آغوش می گشایی
و مرا در بغل می گیری
و من دیگر از این دنیا چه میخواهم؟!
آغوش حسین (ع)
و پناه امن ابوالفضل (ع)
و قرارِ دلخواهِ هرساله
🔰نویسنده: خانم زینب صفار
#مسابقه_دلنوشته #اربعين 🇮🇷@basij_rums