رمضان ۱۴۴۴/۱۴۰۲
ورود به شب سرنوشت
رمضان را میتوان بهار سلوک و حرکت انسانی دانست. حرکت انسان در این ماه از برکات آسمانی و فضای متناسب زمینی نهایت استفاده را میبرد و همچون بهار طبیعت که نزولات آسمانی و اعمال زمینی در آن سرنوشت یک سالِ طبیعت را معین میکند، در رمضان نیز حرکت انسان، مسیر و هدف را درمییابد و از آن توشه لازم را فرا میگیرد.
اما ما در این بهار سلوک باید دو کار اساسی انجام دهیم:
اول- ارزیابی خویشتن و جدا شدن از زندگی روزمره تا آنجایی که بتوانیم بازگشتی به خویشتن داشته و اگر به احیای حقیقت انسانی خود نائل نشدهایم، موانع، مشکلات، ضعفها، مسیرها و هرچه که برای ارزیابی گذشته و برنامهریزی آینده مورد نیاز است را دریابیم. چه بسا در این ارزیابیها بتوانیم در اثر مراقبهها، خلوت و مذاکرات روحی با یاری دوستان و رفیقان همراه، خود را چنان در آئینه بینیم که هرگز تا آن لحظه برای ما مقدور نبوده است و در اثر این دیدن و رویت کردن، درک و نگاه ارزشمندی از خویشتن پیدا کنیم که توشهای اساسی و بنیادین برای حرکت تمام سال ما باشد. هر نوع توجه و درکی که برای ما از خویشتن و سیر و حرکت و مختصات آن یافت شود، ارزشمند و قیمتی است و نباید انتظاری بیش از حد داشت. این درک برای هر کسی به تناسب و اندازه خود اوست و هرگز نباید در این راه دچار مقایسه و تقلید شد. هر انسانی در هر شرایطی با اندک توجه و خلوت و تمرکز در رمضان، به این درک دست مییابد و امکان ندارد که فرد با تلاش و تمرکز وخلوت کم اما منظم و مستمر به این معنی دست نیابد- اگرچه بسیاری از افراد پس از دسترسی به این مهم، قدر و منزلت آن را در نمییابند و دچار کمال گرائیها و یأس و تردید میشوند. هر انسانی که در رمضان، سعی و کوششی در جهت توجه و تمرکز و خلوت نموده است، حتما به این هدف دست یافته و نباید تردید و یأس به خود راه دهد. و هرآنچه که در این رمضان بدست آورده است را باید همچون ابزار و توشهای ارزشمند برای خود نگه داشته و آن را دست کم نگیرد.
دوم- اما هرچه که انسان در این رمضان و در ماههای رجب وشعبان بدست آورده و یا از دست داده، باید در شبهای قدر آن را رها کند و با این رها کردن تمام جزئیات و بررسیها و تمام دارائیهای فکری و روحی خود، به سمت یک خلاء وجودی و فرو رفتن در عمق خویشتن و اتصال با عمق کائنات پیش برود. این برای هر انسانی مقدور و ممکن است و کسی نمیتواند بگوید برای من مقدور نیست و من نمیدانم و نمیتوانم.
در این شبهای قدر، این جزئیات مهم نیست بلکه آنچه مهم است کلیت کنده شدن از این جهان روزمره است و اگر چه این نیازمندیها و سوالات و تردیدها با همه جزئیات آن نزد انسان موجود است و بخشی از دارائیها و توانائیها و بصیرتهای اوست اما فرد در این محدوده زمانی که "شب سرنوشت" نام دارد، دیگر به آنها نیازی ندارد. بلکه نگاه او بجای اینکه راه و مسیر و جزئیات آن را ببیند باید به افق بینهایت باشد و تمامی زیبائیها و دعوتها و جذبههای آن بنگرد.
نگاه کلان به این است که انسان با هر چه که دارد به این منطقه سرنوشت وارد شده و در مقابل تمامی کائنات قرار دارد. او هر که هست و هر عیب و هنری که دارد و هر چه که خوبی و بدی دارد، در مقابل این بسیج جهان و برخاستن آفرینش و نزول اهالی آسمان و هشیاری ارکان هستی، چه ارزشی دارد؟ اگر هزاران خوبی و خدمت و حسن دارد در مقابل این عظمت بیانتها، آیا بیش از "یک ارزن" چیزی دیگری هست؟ نیز اگر هزاران بدی و خلاف و ناراستی و ناصداقتی هم دارد، آیا باز هم در مقابل این عظمت بیانتها و رحمت و لطف آنکه این جهان را در خدمت انسان درآورده، بیش از "یک ارزن" اهمیت دارد؟
وقتی که این حقایق را به خوبی و نیکی بنگریم، دارائیها و مادیت و معنویت و معارف و دانشها و تمام آنچه که در اختیار ماست –از نورانی و ظلمانی- ارزش و اهمیت خود را از دست میدهد و دست خالی و فقیر و تنها، اما سبک و راحت وآسوده، و با دلی آرام و قلبی مطمئن به این پیشگاه وارد میشویم.
هنگامی که تمام کائنات و تمام هستی و میلیاردها گلکسی و ستاره و کهکشان برای این آفریده و آماده شدهاند که ما اگر اشتباهی داریم بازگردیم و مسیر انسانیت را بپیمائیم و به مقام خلافت الهی برسیم، دیگر چه تفاوتی دارد که یک اشتباه داریم یا هزاران یا میلیونها؟ و یا اینکه هزاران خوبی در کارنامه ماست؟ همه اینها نزد ما انسانهاست که نسبیت و ارزشی مییابد اما در پیشگاه کائناتی که برای ما بسیج شدهاند "به اندازه دانهای است در ظلمات دریاها"…