هایدگر این سه جنبهی بیتعیّنی را با مفهومِ برگشودگی (Erschlossenheit) نشان میدهد. بیتعیّنی، وجودْ و فهمِ بیواسطه از وجود با هم ست. او میکوشد تا نشان دهد این حس و دریافتِ امرِ ممکن که آن را برگشودگی مینامد، چیست و چگونه بیتعیّنیِ بافتارِ چیزهایی که میتوانیم بهکارگیریم، بیتعیّنیِ امکانهای ما برای بودن و بیتعیّنیِ روابطِمان، باهم تجربه میشوند. هایدگر سه شکلِ برگشودگی را بر میرسد: بهسربردگی (Befindlichkeit)، فهمیدن (Verstehen) و گفتار (Rede). در این ارائه به فراخورِ بحث، تنها از فهمیدن سخن به میان خواهد آمد. فهمیدن، حس و دریافتی از امرِ ممکن ست. هایدگر از معنای روزمرهی این واژه در زبانِ آلمانی میآغازد. فهمیدنِ چیزی یا کاری در زبانِ آلمانی میتواند به این معنا باشد که «از چیزی سر در میآوریم» یا «توانِ انجامِ کاری را داریم». اینجا تأکید بر این معنای دوم یعنی «توانستن» ست. فهمیدن، دریافتِ بیواسطه، یعنی شناختِ بیواسطهی امکان و امکانهای بودن ست، اما نه شناختِ جزءبهجزء و نه گزینشِ امکانهای بودن. این شناخت، بهمعنای آگاهی به وجودِ امکانهای بودن، آن هم برای خویش ست؛ بهاینمعناکه هرکس خویش را نیز همواره در ممکن بودن تجربه میکند. در فهمیدنْ، هر کس تجربه میکند که او بودن را در پیش دارد و بودناش ازبنیادْ نامعیّن و نامشخّص ست. او بیواسطه میداند که دربارهی چگونگیِ بودناش نمیداند. فهمیدنْ آگاهیای از خویش ست که بر تأمل دربارهی خویش استوار نیست. ما در تجربهی بودنی که در پیش ست، خویش را تجربه میکنیم، بیآنکه نیاز به تأمل و اندیشه دربارهی خویش داشته باشیم.