View in Telegram
#غزل سوارِ توسنِ بادِ زمستان گرم با مهمیز دو گلدان بر لبِ ایوان، دو گلدان از تهی لبریز تمامِ وقت می‌لرزند بر خود بی‌که خورشیدی... دو گلدانِ بلادیده ز جورِ حضرتِ پاییز یکی از دیگری می‌پرسد آیا ساقۀ سبزی دوباره ریشه خواهد زد دراین خاکِ ملال‌انگیز؟ نخواهد زد، من این را خوب می‌دانم، نخواهد زد جوابِ آن‌دگر پیوسته با خشمی جنون‌آمیز صدا پیچید در بُهتِ فضا، ناگاه طوفان شد و پر شد آسمان از ابرهای خیسِ باران‌ریز دگر بار اولی گفت این صدایِ پایِ باران است همان خنیاگرِ ماهر، همان دستانِ جادوخیز↓ همان نامه‌رسانِ خوش‌خبر، پیکِ عزیزی که: صفا می‌گسترد در وسعتِ دلسردیِ پالیز صدا از دیگری پیچید: "امید رهایی نیست" از این قحطیِ محض و بختِ بد تا روزِ رستاخیز یکی نومید آن یک آرزومندِ بهاری سبز دو گلدان بر لبِ ایوان، دو گلدان از تهی لبریز اسفند ١٤٠٠ #محمدجلیل_مظفری https://t.center/barfitarinaghosh
Telegram Center
Telegram Center
Channel