به قول شهیار قنبری:
و هنوز و همچنان شعر، خوردن. شعر، نوشیدن. شعر، بوییدن. شعر، گریستن. شعر، خندیدن. شعر، خوابیدن. و شعر، نفس کشیدن- تنها کسب و کار من است ..❤️
"خوش به حال باد..!" ڪَونههایت را لمس میڪند و هیچکس از او نمیپرسد که با تو چه نسبتی دارد..! کاش مرا باد میآفریدند تو را برگ درختی خلق میکردند؛ عشقبازی برگ و باد را دیدهای...؟! در هم میپیچند و عاشقتر میشوند...
سکوتت، باتلاق زیبایی! نگاهت، سپاه ابرهه! و آغوشت، سرباز هخامنشی! تو ارّابه ی تاریخ را به حرکت وا داشته ای! همان گونه که عشق نقش قالی چند گره است! با دست های من، در وجود تو ...
جمعه یعنی پرواز یعنی از پیله ، رها کوله ی دلخوشی ام را بدهید قصد رفتن دارم ! آدم از ماندنِ بی وقفه ، دلش می گیرد! گاه باید بروی نفسی تازه کنی ، برگردی ...