🔴یادداشت میثم لورگی، فرهنگی کهنوجی در پاسخ به متن احمد یوسف زاده
⭕️حاج احمد ! حکایت ما همان آش نخورده و دهان سوخته است
✅جناب دکتر یوسف زاده
🔴استاد عزیزم ، شما مطلبی در رابطه با موضوع مواد مخدر و آسیب های آن در جنوب نوشته اید .
⭕️سپاسگزاریم که هرچند کوتاه به این موضوع مهم پرداخته اید اما می تواند آغازی برای ریشه یابی عمیق تر و همه جانبه مسایل اجتماعی جنوب باشد.
🔺شما بیست سال قبل در نشریه رودبارزمین ، رودباری گپ زدن را یک افتخار دانستید و از رمشک و مارز نوشتید و تا سالهای سال در بزنگاه های حساس و ورشکستگی های کشاورزان جنوب کنارشان ماندید و از پیاز و گوجه و آب و برق و جاده و... نوشتید که آرشیو نشریه ی رودبارزمین سندی برای خون دل خوردن های شماست و امروز هم نوشته ی شما را تلنگری جامعه شناسانه میدانیم و برای تحقق آن راهی طولانی در پیش داریم که عزمی همگانی میخواهد. داستان جنوب بسیار پیچیده تر است.
🔺این که چرا هنوز هم برساخت ذهنی نوجوانان و کودکان ما "چهار راه ایرانشهر" است و پروفایل صفحات مجازی شان تصویر اسلحه است ،هزاران دلیل پیدا و پنهان دارد ، اما نابرابرای و بی عدالتی های عریان و محرومیت های تحمیلی و فقدان آموزش و بهداشت و درمان مناسب در صدر همه آن دلایل است و باقی ماجرا معلول همه ی آن علت های بزرگ است.
🔺چه جوانان نخبه ای که که قصاص قبل از جنایت شدند و در گزینش بهترین دانشگاهها یا در آزمون های استخدامی به جرم آنکه حتی قبل از تولدش یکی از افراد طایفه ی او زندان رفته بود رد صلاحیت شد تا فرزند یکی از یقه سفیدان و گردن کلفت ها جای او را بگیرد. شاید دست های پشت پرده به دانش آموزان ما تلقین کرده بودند که شما حقوق نخوانید که در گزینش ها رد می شوید.
🔺 آن ها خوب میدانستند اگر بچه های جنوب حقوق بخوانند با تیزی قلم شان حق جنوب را از حلقوم آن غاصبان همیشه در سایه بیرون خواهند کشید و این چنین شد که بچه های جنوب جنگیدن برای بقا را با سوختن در ارابه های مرگ انتخاب کنند.و مرگ چه انتخاب ناعادلانه ای بود.
🔺ما کودکان دیروز مگر در خیابان جز اعدام اشرار در میدان مرکزی شهر چه دیده بودیم؟!
🔺ما بچه های راه مدرسه جز تیراندازی و تعقیب و گریز و ماشین پلنگی گردان و سوختن آدم ها چه دیده بودیم؟!
🔺ما که با تصویر اجساد کشته شده در کف ماشین های تویوتا به خواب رفته بودیم و با همان تصورها قد کشیدیم ، بزرگ شدیم و کسی حتی وقت خواب برایمان قصه های زیباتری نگفت!!!
🔺 نیروهای انتظامی ما که همیشه سپر بلای جان مردم بوده اند گاهی هم قربانی قصور و کم کاری متولیان فرهنگ و اقتصاد و سیاست می شوند.
🔺امروز با رفتن شهیدان و حافظان امنیت بار دیگر سوختیم و آتش گرفتیم و تمام جان جنوب زخمی این سوختن است.
🔺کسی فرصت های مشروع را به ما نشان نداد اما تا دلت بخواهد فرصت های نامشروع پیش پایمان افتاده است.
🔺ما در یک جبرجغرافیایی ناخواسته گرفتار آمده ایم و ترانزیت موادمخدر از این مسیر خواسته و ناخواسته آدمهای بسیاری را آلوده ی خود کرده است. . عده ای از سر فقر عده ای از سر جهل و عده ای از سر حرص و طمع و مال اندوزی به این را گرفتار شدند. خرده فرهنگ بزهکاری شکل گرفت ، بعضی ها به یکدیگر فخر فروختند و مسابقه دادند. سبک زندگی ها دچار تحول شد.اما همه آنان که داستان ما و عواقب آن را می دانستند سالها سکوت کردند و هرچه فریاد کشیدیم جوابی نشنیدیم.هیچ کس برای دردهای ما پادزهری آماده نکرده بود.
🔺 پاشنه ی آشیل ما اقتصاد بود و کسی نفهمید. تریاک با خود پول می آورد.از خلافکاران و سرشاخه های اصلی که جایشان محکم است بگذریم اما با تدابیر فرهنگی و اجتماعی و آموزش و اشتغال و زیرساخت های اقتصادی سالم می توان از ورود جوانان بسیار که از سر فقر و استیصال به این راه رفته اند جلوگیری کرد.
🔺 امروز که همه ی ما عزادار هستیم کاش نقش و قصور خودمان را هم گردن بگیریم.از سازمان های عریض و طویل فرهنگی و نهادهای تعلیم و تربیت و والدین که از نوجوانان و جوانان غافل شدند تا روحانیت و نهادهای مذهبی که درگیر مناسک و مراسم خودشان هستند بیایند و بگویند شاید راه را اشتباه رفته ایم.
🔺 امروز هم برای گفتن حقیقت و رد شدن از تابوها از هر طرف در میان خطوط قرمز فرهنگ و سنت و قانون محاصره شده ایم و حرفهایمان پشت درهای بسته مانده است. حرفهایی که مجال و صلاح آن در رسانه ها نیست اما آن سو هم چندان گوشی برای شنیدن نیست.
🔺جلسات و همایشاتی که با حرف درمانی اداره می شود و مصوباتی که بیشتر برای عکس و خوشایند بالادستی ها تصویب می شود و با آنکه روی کاغذ همه چیز زیباست ولی درکف خیابان گلهای نازنین ما پرپر می شوند و حکایت جنوب همان آش نخورده و دهان سوخته است.
https://t.me/balochrodbarey/143